...سیاست اسلامی

گفتم:الف گفت:دگر گفتم:هیچ ،در خانه اگر کس است،یک حرف بس است

...سیاست اسلامی

گفتم:الف گفت:دگر گفتم:هیچ ،در خانه اگر کس است،یک حرف بس است

در جستجوی علم سیاست اسلامی...
ریز نوشت های دانشجوی علوم سیاسی دانشگاه امام صادق(ع)

بایگانی

۱۸ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است


تعریف سیاست

تعریف سیاست
« سیاست-«سیاسة»(سِ.سَ) اداره کردن امور مملکت، مراقبت امور داخلی و خارجی، اصلاح امور خلق، رعیت داری، مردم داری، پلتیک به معنی مصلحت‌دان و با تدبیر، در فارسی به معنی عقوبت و مجازات هم می‌گویند.»[1]
«السِّیاسُةُ: القیام علی الشیء بما یُصلِحِهِ[2]»سیاست اقدام برای سامان دادن چیزی به وسیله‌ی اموری است که آن را اصلاح کند و سامان بخشد.
و در لغت‌نامه دهخدا آمده است« سیاست.[سَ]پاس داشتن ملک(غیاث‌الغات)(آنندراج). نگاهداشتن.(دهار). حفاظت. نگاهداری. حراست، حکم راندن بر رعیت(غیاث‌الغات)(آنندراج).رعیت‌داری کردن(منتهی الارب).
حکومت و سیاست و داوری.(ناظم‌الاطباء). از چنین سیاست باشد که جهانی را ضبط توان کرد.(تاریخ بیهقی).»[3]
«السیِاسَةُ: مملکت‌داری، سیاست اجتماعی، مردم‌داری، (ساسَ)القوم: امور سیاسی قوم را بدست گرفت.»[4]
 
با توجّه به معنی لغوی سیاست، سیاست در اصطلاح را این گونه می‌توان تعریف کرد:«سیاست یعنی تدبیر هوشمندانه و جامع برای اجرای عدالت و حفظ کشور و افراد آن به منظور جلوگیری از فروپاشی و بی‌نظمی و نابسامانی داخلی و خارجی. سیاست یعنی به کار گرفتن صحیح و آگاهانه عوامل رشد و تکامل و استفاده از اهرم‌های نیرومند برای نابودی عوامل ضد تکامل.
البته چنین کاری در پرتو حکومت عادلانه و شناخت ارزش‌ها و ضد ارزش‌ها بدست می‌آید.
سیاستمدار کسی است که: توان اداره‌ی مملکت و مردم را داشته باشد، زیرک و باهوش باشد و مسائل داخلی و خارجی را بشناسد؛ دشمنان را شناسایی کند و برای جلوگیری از ضربه‌ی آنان، پیش‌بینی نماید. با تدابیر هوشمندانه، اقدام به برنامه‌ریزی جامع در راستای پاک‌سازی و به‌سازی جامعه کند و بتواند مواهب و امکانات کشور را به نفع مردم، به کار گیرد».[5]
 
سیاست در روایات(سیاست مثبت و منفی از دیدگاه امامان)
گویند: کسی از حضرت حسن -علیه‌السَّلام- درباره‌ی سیاست؛ پرسید حضرت‌ فرمودند:«آن [سیاست] رعایت حقوق خداوند و حقوق زندگان و مردگان است: امّا حقوق خدا عبارت است از: انجام دادن آن‌چه امر فرموده و اجتناب از آن‌چه نهی فرموده است؛ حقوق زندگان عبارت است از: ایفای وظیفه در قبال برادران دینی و درنگ نکردن در خدمت به هم‌کیشان و اخلاص نسبت به ولی‌امر، مادامی که او نسبت به مردم اخلاص دارد و آن‌گاه که از راه راست منحرف شود، فریادت را در برابرش بلند کن، امّا حقوق مردگان عبارت است از: ذکر خوبی‌های ایشان و خوداری از بیان گناه و لغزش‌های آنان، زیرا آنان را خدایی است که به اعمال آنان رسیدگی خواهد کرد».[6]
 
«امام علی-علیه‌السَّلام- فرمودند:« سِیاسَةُ العَدلِ ثَلاثٌ لِینٌ فی حَزمٍ وَ استِقصَاءٌ فی عَدلٍ وَ إفضالٌ فی قَصدٍ»« سیاست عادلانه در سه گونه رفتار است:1- نرمش هنگام دوراندیشی 2- کنجکاوی در اجرای عدالت3- بخشش در میانه روی. و نیز حضرت فرمودند:«جَمال السیاسَةُ العَدلُ فی‌الإمرةِ و العَفوُ مَعَ القدرةِ»[7] زیبایی سیاست، رعایت عدالت در رهبری و عفو هنگام قدرت است. هم‌چنین فرمودند:«بئس السِّاسَةُ الجَورُ[8]»« ستمکاری، سیاست زشتی است.»
و احادیث دیگری نیز از امام علی-علیه‌السَّلام- درباره‌ی سیاست آمده است: آفَةُ الزّعماءِ ضَعفُ السیاسَةِ ؛ آفت رهبران و بزرگان و زمامداران ضعف سیاست آن‌ها است. حُسنُ السِیاسَةِ قِوامُ الرَّعیَّةِ: سیاست نیکو، قوام و بر پا داشتن نظام رعیّت است.[9]
« امام صادق-علیه‌السَّلام- فرمودند: إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ أَدَّبَ نَبِیَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ فَلَمَّا أَکْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ ثُمَّ فَوَّضَ إِلَیْهِ أَمْرَ الدِّینِ وَ الْأُمَّةِ لِیَسُوسَ عِبَادَهُ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ –صلی‌الله‌علیه‌و‌آله-کَانَ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً مُؤَیَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ لَا یَزِلُّ وَ لَا یُخْطِئُ فِی شَیْ‏ءٍ مِمَّا یَسُوسُ بِهِ الْخَلْق‏»« خداوند متعال پیامبرش را نیکو تربیت کرد. وقتی تربیت او را تکمیل نمود فرمود:« تو دارای اخلاق نیک عظیمی هستی» سپس امر دین و امت را به او واگذار کرد تا سیاست امور بندگان را به عهده گیرد. رسول خدا به روح‌القدس، استوار و مؤید و موفق بود، به گونه‌ای که نسبت به سیاست و تدبیر خلق لغزش و خطا نکرد.»[10]
از مجموع احادیث بالا به دست می‌آید که سیاست بر دو قسم است:
«1- مثبت و پسندیده 2- منفی و ناپسند . سیاستی که در راه اجرای عدالت و ادای حقوق و رعایت ارزش‌های اخلاقی، به کار رود و صحیح و فراگیر باشد پسندیده و مثبت است امّا برداشت دیگر سیاست نوع منفی آن است چنان‌که در فرهنگ مطهّر آمده است: هنوز لغت«سیاست» در میان ما مساوی است با نیرنگ و فریب و حال آن‌که سیاست یعنی اراده و سائس یعنی مدیر، ما درباره‌ی ائمه می‌گوییم:«وَسَاسَةُ العبِاد» یعنی سیاستمداران بندگان، ولی کم‌کم این لغت مفهوم نیرنگ و فریب را پیدا کرد.»[11] و اکنون وسیله‌ای برای نیرنگ و فریب و ترفند در راه اجرای اهداف شوم استعماری شده است و در راه ظلم و باطل و مفاسد و نیرنگ به کار می‌رود و در واقع برای اهداف شیطانی است که از همین رو سیاست ناپسند و منفی شناخته می‌شود. سیاست به معنای پدر سوختگی نیز هست بر همین اساس باید سیاست و سیاست‌ها را شناخت هم‌چنان‌که روایات اسلامی بیانگر دو‌ گونگی سیاست هستند و ما را به سیاست صحیح فرا‌ می‌خوانند و از سیاست باطل برحذر می‌دارند.
و یکی از اصول قطعی که در شیوه‌ی زندگی امامان دیده‌می‌شود، «سیاست مدار بودن» است، سیاست آن‌چنان با زندگی آنان آمیخته است که جدا کردن آن، ممکن نیست، باید به این اصل اهمیّت فراوان داد، چرا که طاغوتیان و استعمارگران، برای چپاول دنیا و دین همواره تز «جدایی دین از سیاست»را مطرح می‌کنند.
از این رو احیاگر آیین ناب اسلام، امام خمینی-قدس سره- در یکی از بیاناتشان می‌فرمایند:«والله اسلام تمامش سیاست است، اسلام را بد معرفی کرده‌اند».[12]
و بیانگر این فرمایش سخن تاریخی، روحانی مبارز شهید، آیت‌الله مدرس می‌باشد که فرمودند:« سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست»
آری، همان‌گونه که در معنای سیاست گفته شد، با توجه به سیاست مثبت نتیجه می‌گیریم: که همه ائمه و امامان –علیهم‌السّلام- سیاستمدار بودند و هرگز گول سیاست‌بازان را نخوردند. ایشان می‌کوشیدند امور و شئون زندگی مردم را براساس سیاست هوشمندانه و عدالت و ارزش‌های اسلامی، تدبیر و اراده نمایند و جامعه را از هرگونه آلودگی، انحراف، ظلم و نیرنگ پاکسازی کنند. چنین سیاستی عین دین است و از هرگونه آلودگی، انحراف، ظلم و نیرنگ پاک‌سازی شده است و آن چنان با دستورهای دین آمیخته است که هرگز نمی‌توان آن را از دین جدا کرد. لذا ما نیز در ادامه از سیاست اسلامی و مثبت که با دستورات دین همراه می‌باشد سخن می‌گوییم که نمونه‌ی عینی و مصداق بارز آن سیاست امام حسن-علیه‌السَّلام- و موضع‌گیری‌های سیاسی ایشان می‌باشد و به طور اجمالی به آن می‌پردازیم.
 
   از ولادت تا شهادت
«امام ابو محمد حسن بن علی بن ابی طالب-علیه‌السَّلام-، دومین پیشوا از امامان معصوم اهل بیت، یکی از پنج تن آل عبا نخستین سبط رسول خدا-صلی‌الله‌علیه‌وَ‌آله- و نخستین میوه‌ی پیوند فرخنده علی-علیه‌السَّلام- با دختر گرامی پیامبر اسلام بود، که بنابر قول مشهور در پانزدهم ماه رمضان سال سوم هجرت در شهر مدینه دیده به جهان گشود. اسم شریف این بزرگوار توسط جدّ بزرگوارشان انتخاب شد، که تا آن موقع در زمان جاهلیت چنین اسمی سابقه نداشت. حَسَن  در تورات شبَّر است، زیرا که شُبَّر در لغت عبری، حسن است. نام پسر بزرگ هارون نیز شبَّر بود. کنیه‌ی آن بزرگوار، ابومحمد است و القاب ایشان: سیّد، سبط، امین، حجّت، برّ، نقّی، زکّی، مجتبی و زاهد وارد شده است».[13]
« قبل از مراسم نامگذاری، پیامبر در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت و بعد نام‌گذاری سرِ امام حسن را تراشیده و عطر‌آگین نمود و دستور داد به وزن موهای تراشیده نقره صدقه دهند و دو گوسفند نیز به عنوان عقیقه قربانی نمود و از آن زمان عقیقه یکی از سنن اسلامی گردید».[14]
«او شبیه‌ترین خلق به رسول خدا-صلی‌الله‌علیه‌وَ‌آله- بود و در روز وفات رسول خدا هشت ساله بود و بعضی هفت سال و چند ماه هم گفته‌اند و چون امیرالمؤمنین-علیه‌السَّلام- رحلت نمود اوسی و هفت سال داشت و مردمان با آن گوشواره‌ی عرش رحمن بیعت کردند و بعد از 6 ماه و سه روز که سال چهل و یکم هجرت بود با معاویه صلح نمود و بعد از ده سال که در مدینه به عبادت الهی و زیارت حضرت رسالت پناهی مشغول بود در ماه صفر سال پنجاه هجری که عمر شریفش به چهل و هفت رسیده بود به دست همسرش جعده مسموم شد و به شهادت رسیدند. برادرش امام حسین-علیه‌السَّلام- که وصی او بود متولّی غسل و تکفین او گشته در بقیع مدفون گردید».[15]
«امام حسن(ع) صاحب 15 فرزند بود 8 پسر و 7 دختر که : زید بن الحسن و عمر و قاسم و عبدالله و عبدالرحمن و حسینِ اثرم و طلحه و حسن مُثنّی و فاطمه و ام حسن و ام حسین و هم‌چنین فاطمه و ام عبدالله و امّ السلمه و رقیه  فرزندان آن حضرت می‌باشند.»[16]
 
شناخت مختصری از صفات و فضایل امام
« هیچ‌کس از جهت منظر و اخلاق و پیکر و رویه و مجد و بزرگواری به رسول اکرم شبیه‌تر از او نبود، وصف‌کنندگانش او را چنین ستوده‌اند: دارای رخساره‌ای سفید آمیخته با اندکی سرخی؛ چشمانی سیاه و فراخ؛ گونه‌ای هموار، محاسنی انبوه، گیسوان مجعد و پر؛ گردنی سیمگون؛ اندامی متناسب، شانه‌ای عریض؛ استخوانی درشت؛ میانی باریک؛ قدی میانه؛ نه چندان بلند و نه کوتاه؛ سیمایی نمکین و چهره‌ای در شمار زیباترین چهره‌ها بود.
ایشان بیست‌و پنج بار پیاده حج کردند، در حالی‌که اسب‌های نجیب را با او یدک می‌کشیدند و سه نوبت دارائیش را با خدا تقسیم کرد و دو نوبت از تمام مال خود برای خدا گذشت و انفاق کرد و با این همه، در تمامی حالات به یاد خدا بود. گفته‌اند:« در زمان خودش آن حضرت عابدترین مردم و بی‌اعتناترین مردم به زیور دنیا بود.» او سرور جوانان بهشت ویکی از دو نفری است که دودمان پیامبر منحصراً از نسل آن‌ها به وجود آمد ویکی از 4 نفری است که رسول خدا با آنان به مباهله‌ی نصاری نجرانی حاضر شد؛ و یکی از پنج نفر اصحاب کساء، ویکی از دوازده نفری است، که در قرآن کریم پاک و منزه از پلیدی معرفی شده(اشاره به آیه‌ی تطهیر دارد)؛ و یکی از کسانی است که خدا دوستی آنان را پاداش رسالت پیامبر دانسته؛ ویکی از آنان‌که رسول خدا ایشان‌را هم وزن قرآن و یک از دو دست آویزگران وزن قرار داد. و او ریحانه‌ی رسول خدا و محبوب اوست و آن کسی است که پیامبر دعا می‌کرد خدا دوستدار او را دوست بدارد. »[17]
« در رکاب پدرش علی-علیه‌السَّلام- چندین جنگ کرد، و بسیار شجاع و دلیر بود. او دریای متلاطم علم و دانش بود. روزها در مسجد می‌نشست و صحابه اطرافشان را گرفته، از منبع علوم ولایت استفاده می‌کردند.
در صبر و بردباری، وقار و آرامش، خوش بینی، تقوا و شهامت زبانزد عام و خاص بود[18] و ...»


[1] - حسن عمید، فرهنگ عمید(دو جلدی)، تهران، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، 1381،ج2،ص1256
[2] - ابن منظور، لسان العرب، داراحیاءالتُراث العربی، 1408 ﻫ.ق، ج2،ص429
[3] - علی اکبر دهخدا، لغت‌نامه دهخدا، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1373، ج8،ص12225
[4] - محمد، بندر ریگی،فرهنگ عربی به فارسی،ترجمه منجدالطلاب، تهران،انتشارات اسلامی، 1366،ص263
[5] -محمد تقی عبدوس و محمد محمدی اشتهاردی، آموزه‌های اخلاقی- رفتاری امامان شیعه، مؤسسه بوستان کتاب قم، چ سوم، 1386، ص337
[6] - سید جعفر، مرتضی عاملی، تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن؛مترجم: محمد سپهری، مؤسسه بوستان کتاب، ص21
[7] - عبدالواحد، الآمدی التمیمی، غررالحکم و دررالکلم، دارالکتب الاسلامیه، 1426ﻫ.ق، ج 1، ص374.
[8] - همان، ص341.
[9] - عبدالواحد، الآمدی التمیمی، غررالحکم و دررالکلم؛ ترجمه: سید هاشم، رسولی محلاتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ چهارم، 1380، ج 1، ص547
[10] - محمد تقی عبدوس و محمد محمدی اشتهاردی، آموزه‌های اخلاقی- رفتاری امامان شیعه، ج 1،ص266.
[11] - محمد علی، زکریایی، فرهنگ مطهر،«مفاهیم، اصطلاحات و تعابیر علوم انسانی-دینی از دیدگاه استاد شهید مرتضی مطهری»، تهران، انتشارات آذریون، 1378،ص483.
-[12] - ، صحیفه امام(مجموعه آثار امام خمینی-ره-)تدوین و تنظیم: مؤسسه تنظیم آثار امام خمینی-ره- ،سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1379،ج2،ص270.
[13] - شیخ عباس، قمی، منتهی الآمال، تهران،انتشارات فراروی، 1381،ص307
[14] - فضل الله، کمپانی، حسن کیست؟، مؤسسه انتشارات فراهانی، چ اول،1354،ص13.
[15] - احمد بن محمد، مقدس اردبیلی، حدیقه الشیعه، انتشارات علمیه اسلامیه،بی‌تا،ص489،نقل به تلخیص.
[16] - محمد تقی عبدوس و محمد محمدی اشتهاردی، آموزه‌های اخلاقی- رفتاری امامان شیعه، ص519.
[17] - شیخ راضی، آل یاسین، صلح امام حسن(پر شکوه‌ترین نرمش قهرمانانه‌ی تاریخ )، مترجم: سید علی خامنه‌ای، انتشارات آسیا، چ اول، 1348-چ یازدهم،1365،صص39-45.
[18] - علیرضا، رجالی تهرانی، سید جوانان اهل بهشت، انتشارات خادم الرضا-علیه‌السَّلام-، چ اول،1384،ص27.

منبع:Narjes Women's Islamic Seminary - Sabzevar Branch - ACIS


 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۳ ، ۱۰:۲۰
گروه اقتصاد دانشگاه علوم اسلامی رضوی

سیره نبوی و فقه سیاسی اسلامی؟

در جریان شکل گیری «فقه سیاسی اسلامی» در طول تاریخ، چه بهره ای از «سیره نبوی» برده شده است؟بازخوانی سیره نبوی با چه رویکردی صورت گرفت؟ چرا فقه‌السیره مورد نیاز شد؟ در انقلاب اسلامی چگونه؟

IMAGE634696775230156250.jpgاساس این بحث در این است که استفاده از حدیث در فقه اصل بوده،و سیره در مرتبه دوم قرار داشته است.با این حال، همواره از اخبار سیره نبوی در اثبات برخی از احکام سیاسی به خصوص در باب جهاد استفاده می شده است.تغییری که در صد سال گذشته رخ داده،این است که در برابر کسانی که قائل به غیر سیاسی بودن دین بودند، سعی شد از سیره نبوی استفاده شده و گفته شود که پیامبر (ص) تشکیل حکومت داده و برای همه موارد سیاسی هم حکم شرعی داده است.برای این کار،احادیث سنتی کفایت نمی کرد،بنابرین به سراغ کتابهای تاریخی در باب سیره رفتند.به علاوه،با این کار می توانستند اصل حکومت اسلامی را هم ثابت کنند، صرف نظر از این که خلافت باشد یا سلطنت یا جمهوری.
بحث را با اصل مسأله که همانا پیروی از رسول الله (ص) در امور زندگی و استخراج فقه از حدیث و فعل آن حضرت است، آغاز می کنیم.

مقدمه بحث

بحث شکل گیری سیره نبوی بر اساس با مسأله «اطاعت از پیامبر» (ص) و امر به آن آغاز شد که در قرآن مکرر آمده بود و نمونه بارز آن اطیعوا الله و اطیعوا الرسول بود.

این اطاعت سه معنا می توانست داشته باشد:

الف: اطاعت در آنچه به عنوان وحی ابلاغ می شود.

ب: علاوه بر آن، اطاعت در دستورات جاری که عمدتا سیاسی و مصلحتی و حکومتی بود.

ج: اطاعت از هر نوع سخن ایشان یا رفتاری که قابل تقلید است در حیات و ممات ایشان به عنوان مکمل دین.

بعد از رحلت رسول خدا(ص)، اولین اختلاف نظر در امر اطاعات پدید آمد، و این صرف نظر از موارد جدیدی بود که حکمی در قرآن و سیره نداشت و باید اجتهاد می کردند. [مانند مسأله مانعی الزکات].

اما در باره طرح سیره و لزوم اطاعت از آن دست کم دو نظر بود:

الف: می توانیم به آنچه از پیامبر (ص)‌رسیده عمل کنیم، اما الزامی نداریم. عمر باورش این بود که هر آنچه پیش می آید، اگر نصی نداریم، اجتهاد می کنیمٰ اگر داریم هم، اطاعت از آن الزام آور نیست. او اصولا مصلحت گرا بود و به تشخیص خودش عمل می کرد.

ب: نظر دیگر این بود که ما باید به هر آنچه از پیامبر (ص) رسیده عمل کنیم.

این نظر به تدریج مطرح شد و عمر ضمن آن که مخالفتی با اصل عمل به سیره نداشت، اما آن را واجب نمی دید و اجتهاد حاکم و امیر را اصل می دانست. لذا بارها بر خلاف نص، اجتهاد کرد. چنان که موارد آن مشهود است.

به تدریج نظریه دوم بر نظر اول غالب گردید و این البته بسیار با تاخیر انجام شد.

در این دوره، امور تازه ای مطرح می شد، یا در باره برخی از مسائل ابهامی پیش می آمد. طبعا جستجو می شد که چیزی در این باره از رسول (ص) رسیده است یا خیر. همین امر مرجعیت صحابه را مطرح کرد. حکام اموی، به دنبال صحابه ای بودند که نظرشان را قبول داشتند. بعد هم تابعین و سپس هم تابعین تابعین جای آنها را گرفتند. این ها به تدریج چیزی به نام حدیث را تدوین کردند، و این به رغم اختلاف نظرها و نفوذ اخبار ساختگی بود.

اماشیعیان که منتقد صحابه بودند، مرجعیت اهل بیت را در پرسش از سیره نبوی (ص) مطرح کردند. آنها گفتن ما فقط روایات امام علی (ع) را قبول داریم، آن هم روایاتی از ایشان که جعفر بن محمد (ص) روایت کرده باشد.

تاریخ استناد به سیره نبوی در قرن اول در هاله ای از ابهام قرار دارد. اما می توان نمونه هایی را در لابلای زندگی تابعین یافت. این جستجوها، علم حدیث را شکل داد که در باره کم و کیف آن هم اختلاف است. اما پیداست که به تدریج شکل گرفته و نیرومند شده است، به طوری که ما در قرن دوم، به عکس قرن اول، انبوهی از احادیث داریم. این انبوه، در اوائل قرن سوم، به هزاران یعنی چند ده هزار و بیشتر تا میلیون هم می رسد. این وقتی است که علمای اهل سنت مصمم شدند تصفیه کنند از آنچه نقل شده «صحیح» آن را استخراج کنند.

اما اصل مسأله استناد به حدیث با دو گرایش ادامه یافت:

الف: گرایش حداقلی که اصحاب رأی حامی آن بودند و ابوحنیفه سررشته دار آن بود

ب: گرایش حداکثری که احمد بن حنبل و اهل حدیث حامی آن بودند.

در میانه اینها، مذهب شافعی و مالک تا حدی بینابین بود.

اختلاف نظری که وجود داشت این بود که ابوحنیفه، دو مسأله داشت:

الف: نخست نادرستی اکثر این احادیث بود که او باور به آنها نداشت [علاوه بر این که آن قدر حدیث متعارض بود که در بسیاری از موارد، مجتهد در بین آنها سردرگم می شد. و علاوه که آن قدر مسأله تازه پیش می آمد که حدیث نداشت و فکر این بود که پس اینها را چه باید کرد؟]

نکته دیگر وجود آثار در کنار احادیث بود. معنای اثر این بود که وقتی حدیث نبوی ‌کم آوردند، گفتند هر عملی که صحابه و حتی تابعین کرده اند حجت است. بنابرین به استناد حرف آنها در فقه نظر دادند. این مسأله سبب شد تا انبوهی از «احادیث و آثار» فراهم آید که پشتوانه فقهی قرار گرفت. هزاران از این دست در مصنف عبدالرزاق و ابن ابی شیبه هست.

ب: عقل و اجتهاد و رأی و قیاس و استحسان را توانمند تر از آن می دانست که بخواهد با استناد به آن قبیل احادیث عقل را کنار بگذارد.

در این زمان، میراث نبوی در دو بخش ادامه یافت:

نخست در فقه با اختلاف مسیری که در دو جهت بود: [یکی در قالب اصحاب رأی و دیگری در قالب اهل حدیث.]

دوم در علم سیره که مجموعه ای از اخبار و روایات تاریخی در باره دوران بعثت و مغازی یعنی دوره مدینه بود.

به طور معمول، فقهای سنی به آنچه در قرن سوم در علم حدیث پذیرفته شده بود، یعنی از احادیث نبوی، استناد می کردند و بندرت به معلوماتی که در علم سیره بود، برای استفاده در فقه مراجعه می کردند. تا قرن سوم، علمایی چون احمد بن حنبل، از اخبار سیره، آنچه را در استنباط های فقهی بکارشان می آمد از کتابهای سیره استخراج می کردند. مثلا همو کتاب های واقدی را با دقت مطالعه می کرد هرچند به واقدی به عنوان یک عالم سیره که قابل اعتماد در فقه نیست، می نگریست.

در این میان علم سیره خود ارزش خاص داشت و بسیاری هم متخصص در آن بودند.

اولا یک قدسیت داشت، چون به هر حال اسم رسول (ص)‌روی آن بود.

ثانیا به صورت حاشیه ای می توانست خیلی از مسائل فقهی را حل کند.

ثالثا در بحث های اخلاقی و تفسیری و .... بکار می آمد،

بنابرین «علم سیره» هم به رغم آن که جایگاهی در فقه نداشت، راهش را ادامه داد.

سیره فواید دیگری هم داشت و آن هم بدین سبب بود که دامنه آن بسیار فراتر از فقه بود، به همین دلیل ادامه یافت.

از قرن سوم به بعد، راه فقه یعنی استناد به احادیث نبوی، از راه سیره جدا شد، هرچند جسته گریخته کسانی از آن استفاده می کردند. یک دلیل این جدایی، شکل گیری مذاهب بود که اول تعدد داشت، اما به تدریج، در چهار مذهب خلاصه شد. بنابرین در مسائل قدیمی، کمتر اجتهاد می شد و این خود نیاز به سیره نبوی را به عنوان منبع فقهی از بین می برد. در این دوره، حتی بسیاری از احادیث صحیح هم در فقه بلااستفاده مانده بود، چون فتاوا شکل گرفته بود. با این حال همان طور که گفته شد، سیره نبوی برای هر مسلمانی جالب بود، چون اطلاعات او را نسبت به فضای شکل گیری اسلام تکمیل می کرد، پیامبر (ص) را بهتر می شناخت و در اخلاق و غیره هم استفاده می کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۳ ، ۱۰:۱۴
گروه اقتصاد دانشگاه علوم اسلامی رضوی
آیا پیشوایی دینی از رهبری سیاسی جدا است؟

139208151324060125_24400.jpgدر خصوص غایات دین و گستره‌ی حضور آن در عرصه‌ی جامعه دو تلقی متفاوت ارائه شده است. بر اساس برداشتی از دین، برخی بر این باور شدند که هدف پیامبران از دین چیزى جز دعوت به خدا و آخرت نبوده است۱ و از این روی معتقدند دین هیچ‌گونه رسالتى در خصوص اداره‌ی دنیا و دخالت در سیاست و امثال آن ندارد.۲ لذا گستره‌ی دخالت دین را در معنویت و اخلاق، محدود می­‌دانند. بر اساس این مدعا که به جدایی نظری عرصه‌ی دین‌داری از گستره‌ی سیاست‌ورزی محدود نشده بلکه به تفکیک عملی دین از سیاست خواهد انجامید، جایگاه پیشوایان راستین اسلامی به اداره‌ی امور جامعه و ولایت و سرپرستی همه جانبه‌ی آن ارتباط نیافته بلکه آنان فقط الگوهای عملی مردم در رویکرد اخلاقی و معنوی خواهند بود.

داعیه‌داران سکولاریسم، تلاش بسیاری در تبیین مدعای جدایی دین از سیاست و اجتماع نموده و رویکردهای متفاوتی در این خصوص ارائه کرده­‌اند. با وجود تنوع در قرائت­‌های موجود در سکولارسیم، آن‌چه در همه‌ی این قرائت‌ها مورد پذیرش قرار می‌گیرد، نفی حاکمیت پیشوایان دینی در منصب رهبری سیاسی جامعه است. بر این اساس، پیشوایان دینی (اعم از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، ائمه‌ی اطهار علیهم‌السلام و فقیهان شیعه در عصر غیبت) تنها الگوهای معنوی مردم محسوب شده و پیشوایی سیاسی آنان مورد انکار قرار می­‌گیرد. مطابق همین مدعا هرچند برخی از این پیشوایان مانند پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، حضرت علی علیه‌السلام و امام حسن علیه‌السلام در برهه‌ای از تاریخ در جایگاه رهبری سیاسی قرار گرفته و عملاً ریاست و سیاست یک جامعه و کشور را برعهده گرفته­‌اند، لکن این امر موجب نمی­‌شود سیاست‌ورزی و اداره‌ی حکومت، امری دینی تلقی شود؛ بلکه آنان چون انسان­‌های شایسته­‌ای بوده و توانایی اداره‌ی جامعه را دارا بودند در مرحله­‌ای از تاریخ با اقبال مردم مواجه شده و از سوی مردم بدین منصب گمارده شده­‌اند. علی عبدالرازق، اندیشمند مصری از جمله افرادی است که بر این مدعا استدلال کرده و ضمن استناد به برخی آیات قرآن، حاکمیت سیاسی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را مورد انکار قرار داده و ایشان را در نهایت اسوه‌ای معنوی و اخلاقی معرفی می­‌نماید.
در پاسخ به این مدعا باید گفت:
حضرت علی علیه‌السلام ضمن مفروض انگاشتن ولایت الهی خود، مقبولیت مردمی را شرط به فعلیت رسیدن این ولایت اعلام داشته‌اند: «رسول خدا مرا متعهد به پیمانى کرد و فرمود: اى پسر ابوطالب، ولایت امت من حق تو است. اگر به درستى و عافیت تو را ولى خود کردند و با رضایت درباره‌ی تو به وحدت نظر رسیدند امر ایشان را بر عهده گیر و بپذیر. اما اگر درباره‌ی تو به اختلاف افتادند، آنان را به خواست خودشان واگذار؛ زیرا خدا گشایشى به روى تو باز خواهد کرد.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۳ ، ۱۰:۱۳
گروه اقتصاد دانشگاه علوم اسلامی رضوی

ضرورت حکومت دینى‏
اصل ضرورت حکومت دینى از راه¬های مختلفی قابل بررسی است. اکنون به بررسی چهار دلیل در این باره بسنده می کنیم:
یک. دلیل اسلام شناختی
با نگاهی به ویژگیهای اسلام وآموزه های آن در می یابیم که اسلام با حکومت صالح دینی پیوندی ژرف و ناگسستنی دارد. مقدمات زیر بیانگر این واقعیت هستند:
الف. دین اسلام، صرفاً مشتمل بر احکام فردى و عبادى (به معناى اخص) نیست؛ بلکه داراى قوانینى مربوط به همه اَبعاد حیات فردى و اجتماعى - اعم از سیاسى، نظامى، قضایى و اقتصادى - است.
ب. احکام الهى، منحصر به زمان خاصى؛ مانند زمان رسول‏اللَّه‏صلى الله علیه وآله و یا حضور ائمه اهل‏بیت‏علیهم السلام نیست. بر این مسأله کتاب و سنت، در سطح وسیع دلالت دارد؛ چنان که در روایت مورد قبول شیعه و سنى آمده است: «حلال محمد حلالٌ ابداً الى یوم القیامه و حرامه حرامٌ ابداً الى یوم‏القیامه ..». ؛ یعنى، همه این احکام تا ابد باقى و اجراى آنها لازم است.
ج. اجراى احکام سیاسى و اجتماعى دین، جز از راه حکومت دینى امکان پذیر نیست.
د. همواره در جامعه اسلامی حکومت دینی لازم و اجتناب ناپذیر است.

دو. ‏دلیل جامعه شناختی
اصل ضرورت حکومت در جوامع بشری امری پذیرفته شده و انکارناپذیر است. لیکن یکی از دغدغه ها این است که چگونه حکومتی برای چه جامعه¬ای بهتر، کارآمدتر و کارآتراست؟ از منظر جامعه شناسی سیاسی، حکومت دینی کارآمدترین نظام سیاسی برای جامعه دینی است. توضیح اینکه:
الف. کارآمدی هر حکومتی وابستگی جدی به ارزشهای حاکم بر جامعه دارد. هر اندازه حکومتی سازگاری و هماهنگی بیشتری با ارزشهای جامعه داشته باشد از مقبولیت، اطاعت پذیری و کارآیی بیشتری برخوردار است، اما حکومت های بیگانه با ارزشهای جامعه، مقبولیت چندانی ندارند و غالبا با نافرمانی مدنی روبرو شده و برای رسیدن به اهداف خود باید از بیشترین خشونت و زور استفاده کنند.
ب. جامعه دینی دلبستگی نیرومندی به ارزشها و هنجارهای دینی دارد. پس: در جامعه دینی، حکومت دینی مقبولیت و کارآمدی بیشتری دارد، و نظام سیاسی سکولار و بیگانه با هنجارها و آموزه های دینی مقبولیت و کارآیی چندانی ندارد.
در نگاهی وسیع تر پاره¬اى از یافته هاى عقلانى در حوزه¬های مناسبات و الزامات اجتماعی در عمل نیازمند انگیزه، محرک، و کنترل کننده اى نیرومند است. ورود دین در این عرصه و ارایه اینگونه مسائل در قالب شریعت و با زبان تکلیفى از سوى خداوند ضامن اجرایى نیرومندى در حوزه احکام عقل عملى است. بوعلى سینا پس از بیان ضرورت وجود قانون عادلانه در زیست اجتماعى بشر، اعلام مى دارد که قانون بشرى هر چند عادلانه باشد، از ضمانت اجرایى کافى برخوردار نیست، زیرا طبع بشر بر خودخواهى و مقدم داشتن خود بر دیگران است. از اینرو هر گاه قانون را به نفع خویش بیند در اجراى آن مى کوشد، اما اگر آن را برخلاف منافع خود یافت تا آنجا که بتواند از آن مى گریزد و سرباز مى زند. بنابراین قانون باید چنان باشد که بشر در برابرش خضوع کند و چنین قانونى جز آنکه از سوى خدا باشد و بشر درعمق وجدانش از مخالفت با آن بترسد راهى دیگر نیست.
سه. دلیل کارکردشناختی
حکومت مبتنی بر قوانین الهی دارای برترین کارکردها و بهترین تضمین کننده سعادت بشر است. ژان ژاک روسو مى‏نویسد: «براى کشف بهترین قوانینى که مناسب ملل است، یک عقل کل لازم است که ناظر به تمام شهوات انسانى باشد؛ ولى خودش هیچ حس نکند [ فاقد گرایش شهوانى باشد]. هیچ گونه وابستگى با طبیعت نداشته باشد؛ اما آن را به خوبى بشناسد. مصلحت آن بستگى به ما نداشته؛ ولى به بهروزى ما کمک کند. پس فقط خدایان مى‏توانند آن طور که باید و شاید به مردم قانون عرضه دارند»
چهار. دلیل درون دینی
ضرورت و لزوم شرعی تاسیس و حفظ حکومت صالح دینی در نصوص دینی مورد تاکید بسیاری قرار گرفته است. از امیرالمؤمنین‏علیه السلام نقل شده است: ؛«یکى از واجبات بزرگ در احکام الهى و اسلامى بر مسلمانان این است که چون پیشوایشان در گذرد و یا کشته شود، پیش از هر کار امامى پاکدامن، عالم، پارسا و آگاه به احکام قضایى و سنت پیامبر برگزینند تا جامعه را اداره کند و حق ستمدیده را از ستمگر بازستاند؛ مرزهاى مسلمین را پاسدارى کند؛ فى‏ء را گردآورى نماید؛ حج و نماز جمعه را برپا دارد و..».
بر این اساس امیرالمؤمنین‏علیه السلام برقرارى حکومت عدل اسلامى و زمینه سازى جهت انتقال قدرت به امامى با کفایت را - که براساس هنجارهاى دینى عمل کند - از واجبات بزرگ دینى دانسته که بر هر کارى مقدم است.
حضرت امام رضاعلیه السلام نیز فرمودند: «اگر خداوند امامى که امین و حافظ دستورات الهى باشد، براى مردم قرار ندهد؛ دین از بین مى‏رود و سنت‏ها و دستورات الهى دگرگون مى‏گردد» .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۳ ، ۱۰:۱۱
گروه اقتصاد دانشگاه علوم اسلامی رضوی
ضرورت حکومت دینی در فلسفه و فقه؟

1- بیان تقسیمات «حکمت» و متدهاى‏مربوطه، از منظر حکماى‏اسلامى
تفسیرى که از یونان باستان در بین حکماى آن دیار، و به تبع ایشان بین حکماى اسلامى، رایج بوده است تقسیم حکمت و فلسفه - به مفهوم عام آن - به حکمت «نظرى» و «عملى» است و حکمت نظرى را به نوبه خود به «حکمت مابعدالطبیعه» یا متافیزیک و «ریاضیات» و «طبیعیات» و حکمت عملى را به «سیاست مدن» یا کشوردارى، «تدبیر منزل» یا خانه‏دارى و بالاخره «تدبیر فرد» یا علم اخلاق تقسیم مى‏کرده‏اند.
در حکمت نظرى - به مفهوم عامش - در مورد «آنچه که در خارج هست»، جداى از افعال انسان بحث مى‏کنند که بخشى از آن به امور مابعدالطبیعه و بخشى دیگر به ریاضیات و بخش پایانى آن به طبیعیات اختصاص داشته که در اصطلاح قدما، هر یک از آنها داراى شعب و فنونى خاص بوده‏اند. اما حکمت عملى در مورد اعمال انسان، بحث مى‏کند؛ آنجا که اختیار انسان حضور خود را اعلام مى‏نماید، آن هم نه در باب هستى اختیار بلکه در این رابطه که چگونه باید این اختیار اعمال بشود و کیفیت اعمال اراده‏هاى انسانى در شکل فردى و جمعى براى رسیدن به کمال مطلوب چیست؟ موضوع حکمت عملى، چیزى جز این نیست که سه تقسیم مزبور را در درون خود پذیراست. این تقسیمى است که براى مجموعه علوم ارائه شده و حکومت، اداره، تدبیر و سرپرستى یک کشور، یکى از شعب حکمت عملى محسوب مى‏شده است.
بحث دیگر این است که هر یک از این شعب چگونه تحصیل مى‏شوند؟ در حکمت نظرى، متدهاى مورد استفاده دانشمندان آن زمان و نیز علماى معاصر، به صورت استفاده از«متد برهانى» در بخش مابعدالطبیعه و ریاضیات، و آمیزه‏اى از متد «برهانى و تجربى» درطبیعیات بوده است که البته تفاوت قابل توجهى بین متد طبیعیات در گذشته و حال وجودداشته است. اما در حکمت عملى، ملاک و مقیاس، «عقل عملى» انسان بوده است که مصلحت‏سنجى کرده و «بایدها و نبایدها» را در سه عرصه تدبیر کشور، منزل و فرد ارائه‏مى‏دهد:
1-1- انفکاک گستره دین از گستره حکمت، نتیجه حاکمیت دادن عقل بر جمیع شؤون‏حکمت
بر این اساس همچنان که گستره حکمت نظرى، وراى محدوده دین محسوب مى‏شود، گستره حکمت عملى نیز از این قاعده مستثنا نیست و جداى از دین - و مشخصاً بر پایه عقل عملى - تعریف شده و حکمت نظرى هم بر پایه عقل نظرى یا ادراکات حسى انسان بنا گذاشته‏مى‏شود.
لذا در این بینش، طبیعى است اگر کشوردارى و حکومت، از زیرمجموعه‏هاى حکمت عملى محسوب شود و این عقل انسان باشد که کیفیت اداره حکومت را تعیین کرده و وظیفه مصلحت‏سنجى را در این باب برعهده داشته باشد. با این وصف جاى این سؤال خواهد بود که نقش وحى و دین در این بین چیست و از چه جایگاهى برخوردارند؟ همان گونه که ایشان در باب حکمت نظرى، محدوده نظر، اندیشه و تجربه را مشخص مى‏کنند و آن محدوده را اصالتاً جداى از گستره دین معنا کرده و متد عملکرد را متدى عقلانى و تجربى مى‏دانند که باید با تمسک به تدبیرات عقلى و مشاهدات و تجربیات به نتیجه رسید، در باب حکمت عملى نیز از نقش و جایگاه عقل عملى و مصلحت‏سنجى‏هاى چنین عقلى بر پایه مدرکات اولیه خود سخن مى‏گویند. همچنان که مبناى صحت را در حکمت نظرى، به وحى برنمى‏گردانند و قائلند که عقل از بداهت آغاز مى‏کند و با مبادى و روشهاى بدیهى هم به نتیجه رسیده - و به تعبیر قوم - از این طریق، حقایق عالم را کشف مى‏کند در حکمت عملى نیز مصلحت‏سنجى‏ها بر پایه بداهتهاى عقل عملى شکل مى‏گیرد و به نتایجى مى‏رسد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۳ ، ۱۰:۱۰
گروه اقتصاد دانشگاه علوم اسلامی رضوی
از منظر رهبر معظم انقلاب آیا امام صادق علیه‌السلام درصدد مبارزه سیاسی بودو داعیه تشکیل حکومت اسلامی داشت؟

13920609_0123735.jpgاولین درس امام صادق علیه‌السلام برای ما منتسبین به آن بزرگوار باید استمرار جهاد و مبارزه‌ی خستگی‌ناپذیر باشد و همان استمرار مبارزه بود که شعله‌ی مقدس فکر آن حضرت را تا امروز در دنیا نگه داشت. ۱۳۶۷/۳/۲۰
بخشی از سخنان حضرت آیت‌الله خامنه‌ای:مبارزه‌ی امام صادق یک مبارزه‌ی پنهانی بود. البته درباره‌ی مبارزات این بزرگوار اگر بخواهیم حرف بزنیم و مدارک و اسنادی را که در کتابها موجود است بیان کنیم، ساعتهای متمادی وقت می‌خواهد، من هم می‌خواهم چند دقیقه بیشتر صحبت نکنم. بنابراین فقط اشاره می‌کنم.
اولا امام صادق تفکر انقلابی اسلامی را که پادشاهان اموی حاضر به تحمل آن نبودند در میان مسلمانها رایج کرد. به طوری که در سراسر جهان اسلام امام خودش در مدینه بود، در حجاز، در عراق، در خراسان، در سیستان، در یمن، در مصر، در تمام آفاق وسیع اسلامی کسانی بودند که معتقد به امامت امام صادق بودند و علاقمند به آن حضرت بودند و اسلام را از دیدگاه امام صادق می‌شناختند و بس. اما امام صادق به این اکتفا نمی‌کرد.
در میان این هزاران هزار انسانی که به او معتقد بودند و علاقمند بودند یک جمع کوچکی را، که یک تشکیلات پنهانی و مخفی را تشکیل می‌دادند به وجود آورده بود، جمع شیعیان مخلص و فداکار. آنهایی را که اسرار امام صادق دست آنهاست، آنهایی که اگر پادشاهان و امرای بنی‌امیه آنها را می‌شناختند، با بدترین وضعی به شهادت می‌رساندند و در میان یاران امام صادق کسانی هستند که با همین وضع، با شدت، در زیر شکنجه جان سپردند بدون این‌که حاضر باشند کلمه‌ای از اسرار امام صادق را بیان کنند. اینها آن جمع شیعیان خاص بودند، اصحاب نزدیک.
البته این جمع از زمان امیرالمؤمنین علیه‌الصلاةوالسلام سابقه دارد؛ از بعد از شهادت امیرالمؤمنین و از هنگام صلح امام حسن با معاویه من نشانه‌های این جمع متشکل را که دور ائمه را می‌گرفتند و کارهای دشوار و حساس را انجام می‌دادند دیده‌ام تا زمان حسین‌بن‌علی علیه‌السلام و بعد در زمان امام سجاد و بعد زمان امام باقر اما گسترش این جمع در زمان امام صادق بود.
البته امام صادق در رابطه‌ی با این جمع با کمال تقیه رفتار می‌کرد. دائما به آنها سفارش می‌کرد که اسرار او را برملا نکنند، افشا نکنند، حرفها را نزنند. بعضی خیال می‌کنند اسرار امام صادق که مثلا به معلی‌بن‌خنیس یا دیگران، می‌گوید آنها را نگویید، اینها اسرار الهی است. اسرار الهی را امام صادق چرا مخفی کند. اسرار الهی، احکام فقه، معارف گوناگون را امام صادق برملا می‌کرد، پخش می‌کرد، همه جا می‌گفت، اما یک چیزهایی هم بودند که آنها را نباید کسی بداند، آنها همان چیزهایی بودند که در دل شیعیان امام صادق، شیعیان نزدیک، این امید را به وجود آورده بود که امام صادق قائمی است که قیام خواهد کرد و حکومت علوی را و حکومت آل محمد را برقرار خواهد ساخت و امام صادق در این مبارزه‌ی طولانی، توفیقات زیادی داشت.
۱۳۶۲/۰۵/۱۴

بعضی خیال می‌کنند که امام صادق به سیاست کاری نداشت، علیه دستگاه فعالیتی نمی‌کرد، در صدد ایجاد حکومت الهی و علوی نبود، این خطاست؛ که متأسفانه مشاهده می‌شود که، با این‌که این قضیه بارها گفته شده و اهل فضل و اهل فن، باید دنبال کنند و بروند مدارک را ببینند به نکات توجه کنند و البته این کار هم انجام می‌گیرد به وسیله‌ی عده‌ی زیادی از صاحبان ذوق سلیم؛ اما باز گوشه و کنار کسانی پیدا می‌شوند که در نوشته‌ها و گفته‌های خودشان، توجه به این نکته نمی‌کنند که امام صادق علیه‌الصلاةوالسلام، ماهیت مبارزه‌اش یک ماهیت سیاسی بود، کار فرهنگی او هم کار سیاسی بود، وقتی امام صادق می‌گوید من امامم، امام یعنی چه؟ امام یعنی حاکم جامعه، امام یعنی رئیس جامعه، یعنی من همان کسی هستم که این خلیفه‌ی غاصب بی دین، جای مرا گرفته. خب این حرف آیا یک حرف سیاسی است یا یک حرف فرهنگی است؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۳ ، ۱۰:۰۵
گروه اقتصاد دانشگاه علوم اسلامی رضوی
آیا دین از سیاست جداست؟ این موضوع در رابطه با امام علی(ع) و امام حسین(ع) چگونه است؟


همانگونه که در ادامه توضیح داده می شود با مراجعه به منابع اصیل اسلامی ، سیره پیامبر اسلام و ائمه معصومین(ع) و همچنین کارکردها و وجه نیاز آدمی به دین می توان قلمرو دین و نوع ارتباط آن با سیاست را بررسی نمود .
اگر ماهیت دین و وجه نیاز آدمى بدان به خوبى شناخته شود، قلمرو آن نیز تعیین مى‏گردد و مشخص مى‏شود که عدم جدایى دین از سیاست چراست. دین مجموعه اى است از: 1. معارف و بینش‏ها (جهان بینى)؛ 2. سلسله دستورات اخلاقى که سازنده خصایل نیکو و شخصیت حقیقى انسان است؛ 3. سلسله قوانین و مقرراتى که مناسبات انسان را با خدا، جامعه و طبیعت به نیکوترین وجهى تبیین نموده و سعادت بشر را در پى آنها تضمین مى‏نماید (ایدئولوژى). از طرف دیگر سعادت انسان‏ها - چه در دنیا و چه در سراى آخرت - در گرو قوانینى جامع کامل و بى‏نقص است و چون این جهان گذرا و سراى جاوید ابدى، با یکدیگر در ارتباط وثیق بوده و هر کنشى در این دنیا نسبت به سر نوشت آدمى در حیات پایدار خویش مؤثر است؛ پس قانونگذار علاوه بر احاطه کامل به تمام نیازهاى دنیایى بشر، باید ربط آنها را با زندگى اخروى نیز منظور دارد و این در حالى است که هنوز متفکران بشرى، تعریف واحدى از سعادت انسان به دست نداده‏اند و حتى در اینکه تنها در همین دنیا واقعا کدامین راه تضمین کننده کمال و سعادت بشرى است، اختلاف شدیدى وجود دارد. و از همین رو مکتب‏هاى گوناگونى به وجود آمده که هر یک پس از چند صباحى تجربه، ضعف و شکست خود را برملا کرده‏اند. بنابراین بشریت بر سر دو راهى قرار دارد: یک. یا همواره در مسائل انسانى سیاسى و اجتماعى خویش، به دنبال مکاتب بشرى راه افتد و هر روز چیزى را تجربه کند و پس از شکست راه دیگر برگزیند تا پایان حیات تاریخى خود. دو. از ناحیه خداوند - که عالم به تمام نیازهاى او و راه کمال حقیقى او است - قانونى بدون خطا به او عرضه شود تا با تبعیت از آن به سمت سعادت و خوشبختى حرکت نماید. این است معناى عدم جدایى دین از سیاست و راه اول راه «سکولاریسم» و جدایى دین از سیاست است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۳ ، ۱۰:۰۴
گروه اقتصاد دانشگاه علوم اسلامی رضوی

اسلام و سیاست-سیاست اسلامی

جایگاه سیاست در اسلام کجاست؟

قبل از بررسی این موضوع ابتدا لازم است مطالبی در جهت تبیین مفهومی سیاست و دین به عنوان مقدمه بحث داشته باشیم و سپس جایگاه سیاست در اسلام را مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم :
یکی از موضوعات کلیدی که در بحث «دین و سیاست » نقش بسیار مهمی ایفا می نماید و راه گشای بسیاری از شبهات و ابهامات موجود است ؛ تعریف دقیق دو متغیر دین و سیاست است . به عبارت دیگر قبل از هر گونه قضاوت و داوری علمی ابتدا لازم است مشخص شود که وقتی از رابطه سلبی یا ایجابی میان دین و سیاست بحث میشود؛ کدام دین و سیاست با چه ویژگی هایی مد نظر است ؛ آن گاه به ارائه دلایل در جهت نفی رابطه یا اثبات آن پرداخت:
الف- تعریف دین :
دین « Religion » و دین داری قدمتی به درازای تاریخ بشریت داشته و همواره یکی از مهمترین اشتغالات ذهنی بشر را تشکیل می داده است.[1] به تعبیر یکی از پژوهشگران٬ « انسان به نحو چاره ناپذیری به انواع و اقسام شیوه ها ٬ دینی و دین ورز است و موقعیت و طبیعت انسانی لا محاله در چنین جهتی است. رازهای عظیم و شگرف و بی اعتباری جهان و همچنین خود آگاهی پرسشگر ارزیابی کننده ٬ جست وجوی ارزشها و حقایق والا را ناگزیر می سازد.»[2] با وجود این هنوز تعریف مشترکی - به ویژه در غرب - در باره دین وجود ندارد؛ واندیشمندان علوم مختلف بانگرش ها ورویکردهای اخلاقی، تاریخی، روان شناختی، جامعه شناختی، فلسفی و زیبا شناختی تعاریف متعدد و گوناگونی از دین ارائه نموده اند. [3] که با توجه به موانع و نارسائیهای این رویکردها ارائه تعریفی مشترک و مورد قبول همگان از دین ممکن نمی باشد. و از سوی دیگر به دلیل مصادیق گوناگونی که مفهوم دین دارد ؛ نمی توان به طور مطلق از چگونگی رابطه دین و سیاست سخن گفت ؛ زیرا مصادیق مختلف مفهوم دین - صرف نظر از جنبه حقانیت هر یک از آن ها- تفاوت های زیادی با یکدیگر دارند.
در نتیجه ٬ صدور هر گونه حکم کلی درباره چگونگی رابطه دین و سیاست به نحوی عام ناممکن است ؛ چرا که از حیث نظری ممکن است یکی از مصداق های مفهوم دین با سیاست رابطه خاصی داشته باشد ٬ ولی مصداق دیگر آن مفهوم ٬ با سیاست چنان رابطه ای نداشته باشد. [4]
تعریف دین از منظر اندیشمندان مسلمان:
واقعیت آن است که ارائه هرگونه تعریفی از دین ٬ باید بدون پیشداوری ٬ اعمال سلایق ٬ و آرای نویسندگان مغرب زمین باشد .در تعریف دین لازم است به منابع دینی و کسی که دین را نازل کرده است رجوع کنیم . در این صورت نه تنها ارائه تعریفی مشخص با ویژگی های معین از دین امکان پذیر بوده و امکان بررسی رابطه آن را با موضوعاتی نظیر؛ سیاست ٬ عقلانیت ٬ حقوق بشر و... را محقق می سازد. بلکه باعث تمایز دین حق و الهی از ادیان باطل نیز می شود؛ از این منظر ابتدا لازم است میان ادیان توحیدی با ادیان غیر توحیدی تفکیک قائل شد :
ا. ادیان توحیدی: ادیان توحیدی و الهی ٬ ادیانی هستند که پایه و اساس آنها بر وحی و پیام الی استوار است و از سوی خداوند متعال برای هدایت انسان ها بر پیامبران نازل شده اند. و پس از نزول گرفتار تحریف نشده اند.
2. ادیان غیر توحیدی: این قبیل ادیان ریشه در نیازها و خواسته های آدمی داشته و مصنوع و مخلوق بشر است . اعم از این که ابتدا منشا الهی داشته و سپس تحریف شده باشند یا اینکه از ابتدا بشری باشند.
از این رو اندیشمندان مسلمان در تعریف دین عمدتا بر ویژگی « حقانیت» دین تاکید داشته و در صدد ارائه تعریفی عام که شامل هر آنچه که دین نامیده می شود نبوده اند. به عنوان نمونه : از دید گاه علامه طباطبائی ؛ « دین عقاید و دستورهای علمی و اخلاقی است که پیامبران از طرف خدا برای راهنمای و هدایت بشر آورده اند. » [5] ایشان همچنین در تفسیر آیه (وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ )[6] می فرماید: « مراد به آن دینی است که منسوب به حقّ است و نسبتش به حقّ این است که حقّ اقتضا می کند انسان آن دین را داشته باشد و انسان را به پیروی از آن دین وادار می سازد. » .[7] آیت الله جوادی آملی نیز می فرماید: « معنای اصطلاحی دین، مجموعه ی عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی است که برای اداره ی امور جامعه ی انسانی و پرورش انسان ها باشد. گاهی همه این مجموعه، حقّ و گاهی همه آن باطل و زمانی مخلوطی از حقّ و باطل است. اگر مجموعه حقّ باشد، آن را دین حق و در غیر این صورت، آن را دین باطل و یا التقاطی از حق و باطل می نامند . » .[8]
ویژگی‏های دین حق:
در جمع بندی تعاریفی که اندیشمندان اسلامی پیرامون دین داشته اند ؛ ویژگی‏های دین حق عبارتند از: 1- آسمانی و الاهی باشد، نه زمینی و بشری و ساخته دست انسانی؛ 2- پیام الاهی، موجود و در دسترس مردم باشد؛ 3ـ متن مقدّس آسمانی، از تحریف به زیادت و نقیصه در امان باشد. چنین ویژگی هایی در شرایط کنونی تنها بر دین مبین اسلام انطباق دارد.براین اساس تعریف مورد نظر از دین، عبارت است از: « مجموعه ی حقایق و ارزش هایی که از طریقِ وحی به وسیله کتاب و سنّت، جهت هدایت انسان ها به دست بشر می رسد. اعم از این که مضامین آن از راه های عادی نیز به دست آیند یا این که حسّ و عقل و شهود بشری از آن آموزه ها محروم باشند; البته هیچ گاه نباید آموزه های دینی، خرد ستیز باشند.» . [9]
ب ـ تعریف سیاست:
واژه سیاست «Politics » همانند دین دارای معانی و گونه های متعددی است. در لغت به معنای : حکم راندن٬ ریاست کردن ٬ تدبیر ٬ ریاست ٬ داوری ٬ حفاظت٬ حراست و تنبیه به کار می رود.[10] و در اصطلاح دارای تعاریف گوناگونی است: 1 . به معنای علم به دست آوردن قدرت و حفظ آن ؛ 2 . در معنی خاص ٬ دانش و هنر کارآمد نمودن دولت و در معنی عام ٬ هرگونه روش اداره یا بهبود امور شخصی یا اجتماعی ؛ 3 . فن حکومت کردن دولت و رهبری روابط آن با دیگر دولت ها ؛ و...[11] . اگر بخواهیم به صورت دقیق تر به بررسی معانی سیاست بپردازیم لازم است یک تقسیم بندی میان سیاست در نظام های توحیدی با سیاست در نظام های سکولار داشته باشیم :
1. سیاست از دید گاه اسلام : سیاست بخشی از منظومه منسجم اندیشه اسلامی تلقی می گردد و رویکرد مسلمانان به آن ٬ ریشه در وحی ٬ سنت و سیره معصومین (ع) دارد. از دید گاه علامه محمد تقی جعفری « سیاست از دیدگاه اسلام: عبارت از مدیریت حیات انسانها ـ چه در حالت فردی و چه در حالت اجتماعی ـ برای وصول به عالی‏ترین هدف‏های مادّی و معنوی است. » .[12] و از منظر حضرت امام خمینی (ره) ٬ «سیاست همان هدایت دینی جامعه از طریق اصلاح خلق در بعد وسیع است».[13]
براین اساس مبانی سیاست حاکم بر نظام توحیدی عبارتند از: ولایت الهی، اطاعت از رهبران شایسته (پیامبر و جانشینان آن) ، مشروط بودن اطاعت از رهبران، سلطه ناپذیری و عزت و کرامت انسانی ، تأکید بر ایمان و تقوای الهی به عنوان رمز عزت وکرامت، جلب مشارکت مردمی و پرهیز از خودکامگی و دیکتاتوری، عدالت‌جویی و ظلم‌ستیزی، ایمان به اصالت ارزشها در قالب امر به معروف و نهی از منکر و ایجاد تحول و دگرگونی در فرد جامعه، ستیز با استکبار و سازش ناپذیری در مقابل ستمگران، استقلال‌جویی (فرهنگی، سیاسی، اقتصادی)، حق‌گرایی وانتقاد پذیری، هوشیاری در برابر بیگانگان، صلح ‌خواهی و امنیت جویی، حاکمیت ضابطه، فقرزدایی و تعدیل ثروت، همزیستی مسالمت‌آمیز بر اساس محبت و رحمت.
2. سیاست در مکاتب الحادی : اما در مقابل سیاست در اندیشه سیاسی و فرهنگ غرب ٬ ره آورد عینیت گرایی « Objectivism » مطلقی است که بر تفکر معاصر غرب سایه افکنده و توجهی به پرسشهای بنیادین درباره انسان و آرمان او ندارد. و با دین و ارزش های دینی بیگانه است . تا آنجا که صاحب نظران غربی در تعریف سیاست ٬ عموما بر اصالت قدرت ٬ و چگونگی کس قدرت غ حفظ و گسترش آن تاکید داشته و با تفکرات اومانیستی«Humanism»[14]٬ کسب قدرت را به عنوان یک هدف می پندارند نه یک وسیله و ابزاری در جهت هدایت و خدمت به حیات مادی و معنوی بشر .
بر این اساس ویژگی سیاست در نظام های سکولار عبارت است از: شیطانی، ناپسند و ضد ارزشی، مبتنی بر زور، غلبه، نیرنگ و خدعه٬ دیکتاتوری و خود محوری ، نفی ارزشهای والای انسانی و محورساختن ارزشهای جاهلی (زر و زور و تزویر) ، بی‌شخصیت بار آوردن و تحقیر و تهی کردن انسانها جهت بقاء قدرت و تحکیم مناسبات سلطه و استثمار،‌ جوسازی و شایعه‌پراکنی و غلوّ واقعیتها، کتمان حقایق و سانسور، دامن زدن به تعصبهای جاهلی ، هراس از بیداری ملتها، استثمار و بهره‌کشی و در فقر و فلاکت نگهداشتن مردم و نفاق و دورویی. چنین سیاستی که از آن به « سیاست ماکیاولی »نیز تعبیر می شود ؛ در«مبانی فکری» ٬ « اهداف » و«خط مشی ها و روند اجرایی» با سیاست الهی و آموزه های وحیانی تفاوت های اساسی دارد.[15]
حضرت امام خمینی(ره) پس از آزادی از زندان - ضمن بیان خاطره‏ای از دوران حبس فرمود: «آمد یک نفر... گفت: آقا سیاست عبارت است از دروغ گفتن، خدعه، فریب، نیرنگ و خلاصه پدر سوختگی است و آن را شما برای ما بگذارید... گفتم: از اول ما وارد این سیاست که شما می‏گویید، نبوده‏ایم». [16]
بنابراین دو واژه دین و سیاست تعاریف و گونه های متعدد داشته و در چگونگی رابطه تبیین دقیق مفهومی و مصداقی این دو متغیر ضرورت دارد؛ بسیاری از تعاریفی که در مورد دین وجود دارند نظیر تعاریف شهودی ٬ روانشناختی و جامعه شناختی و یا ادیان تحریف شده ٬ به دلیل پیش فرضها و مبانی فکری که دارند ٬ یا اساسا رابطه ای با سیاست نداشته و یا اینکه تنها گونه ای خاص از سیاست مانند سیاست سکولار و غیر توحیدی را بر می تابند.
از این رو در تعیین رابطه و مناسبات دین و سیاست ٬ ابتدا باید تعریفی جامع و اعتماد پذیر از این دو واژه ارائه داد ؛ و این مهم تنها با توجه به درون مایه ها ٬ محتوا و پیام دین امکان پذیر است . از دیدگاه اندیشمندان مسلمان برخلاف متفکران غربی ٬ دین با سه ویژگی حقانیت ٬ جامعیت و توجه به درون مایه های آن تعریف می شود. و سیاست نیز بر خلاف تعاریف رایج در غرب ٬ با ویژگی هایی نظیر توجه به امور معنوی ٬ هدایت و سعادت دنیوی و اخروی انسان ها همراه است .[17] چنین ویژگی هایی اثبات کننده پیوند و تلازم عمیق دین حق با سیاست توحیدی است.

تبیین و تحلیل جایگاه و رابطه سیاست با اسلام :

پیرامون بررسی جایگاه و رابطه سیاس با دین مبین اسلام، استدلال‏هاى مفصّل و ارزش‏مندى بیان شده است که پرداختن به تمامى آنها، از حوصله این نوشتار خارج است؛ از این رو به طور فشرده به بیان چند نکته بسنده مى‏شود:
یک. گستره قوانین اسلام‏ با توجه به حجم عظیمى از احکام اجتماعى و اهداف سیاسى - دینى اسلام، مى‏توان هدف‏گیرى اصلى این دین مقدّس را شناخت. امام خمینى(ره) در این باره مى‏فرماید: «اسلام دین سیاست است، با تمام شئونى که سیاست دارد. این نکته براى هر کسى که کمترین تدبّرى در احکام حکومتى، سیاسى، اجتماعى و اقتصادى اسلام بکند، آشکار مى‏گردد. پس هر که را گمان بر او برود که دین از سیاست جدا است، نه دین را شناخته و نه سیاست را».صحیفه نور، ج 1، ص 6.
با مرورى کوتاه بر قوانین اسلامى و آیات قرآن، روشن مى‏گردد که اسلام دینى جامع و همه سونگر است که تمام ابعاد زندگى انسان (فردى، اجتماعى، دنیایى، اخروى، مادى و معنوى) را در نظر گرفته است و همان گونه که مردم را به عبادت و یکتا پرستى، دعوت نموده و داراى دستورات اخلاقى و خودسازى فردى است؛ احکام و دستوراتى در مورد مسائل حکومتى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، قضایى، امور مربوط به اداره صحیح جامعه، روابط بین‏الملل و... دارا مى‏باشد. بدیهى است اجراى چنین احکام و دستوراتى، بدون قدرت اجرایى، امکان‏پذیر نیست. به عبارت دیگر آموزه‏هاى سیاسى و اجتماعى دین لزوماً حکومت دینى را نیز به دنبال دارد. حکومت دینى -به معناى صحیح آن حکومتى است که جامعه را بر اساس قوانین الهى اداره کند و زمینه‏هاى رشد استعدادها و امکان رسیدن انسان‏ها به کمال و ایجاد جامعه‏اى برین، صالح و شایسته را براى مردم آماده سازد و با فسادهاى اخلاقى، اجتماعى و... مبارزه کند.
دو. سیره پیشوایان دین‏ سیره و روش رسول اکرم(ص) نشان دهنده این است که دین از سیاست جدا نیست. آن حضرت ضمن تشکیل حکومت، مسؤولیت اجرایى و قضایى آن را نیز بر عهده داشت. امیر مؤمنان على(ع) نیز حکومتى بر اساس عدل و اجراى دستورات الهى بنا نهاد. حکومت کوتاه‏مدت امام حسن(ع)، قیام خونین امام حسین(ع) و مشروع ندانستن حکومت‏هاى وقت از سوى دیگر امامان(ع)، همه بیانگر این واقعیت است که آموزه‏هاى سیاسى و «تشکیل حکومت صالح» از ضروریات دین اسلام است.
سه. اهداف سیاسى و اجتماعى بعثت انبیا در نگاه قرآن، پرداختن به مسائل سیاسى و اجتماعى، اصلاح امور جامعه و برقرارى مناسبات عادلانه، از اهداف نبوت و از تعالیم اساسى دین است. پاره‏اى از آیاتى که بر این مطلب گواهى مى‏دهد، عبارت است از:
1. (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ)؛ حدید (57)، آیه 25. «به راستى که پیامبران را با پدیده‏هاى روشن‏گر فرستادیم و همراه آنان کتاب و میزان نازل کردیم، تا مردم به دادگرى برخیزند و آهن را که در آن نیروى سخت و سودهاى فراوان براى مردم است، پدید آوردیم».
2. (وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِى کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ)؛نحل (16)، آیه 36. «و به راستى در هر امتى، پیامبرى فرستادیم که خداوند را بندگى کنید و از پیروى طاغوت دورى جویید».براى آگاهى بیشتر ر.ک: نصرى، عبدالله، انتظار بشر از دین، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى.
چهار. مبانى قرآنى رابطه دین و سیاست‏
1. اختصاص حاکمیت، ولایت و سرپرستى همه جانبه مادى، معنوى، دنیوى و اخروى براى خدا، رسول و اولیاى خاص او: (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ)؛ مائده (5)، آیه 55 و ر.ک: یوسف (12)، آیه 40؛ مائده (5)، آیه 42 و 43. «سرپرست و ولى شما تنها خدا و پیامبر او است و کسانى که ایمان آورده‏اند؛ همان کسانى که نماز به پا مى‏دارند و در حال رکوع زکات مى‏پردازند». 2. اثبات امامت و رهبرى سیاسى - اجتماعى براى پیامبر(ص)، امام(ع) و منصوبان از ناحیه آنان: (إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ...)؛ نساء (4)، آیه 58 و ر.ک: مائده (5)، آیه 67. «خداوند به شما فرمان مى‏دهد که امانت‏ها را به صاحبانشان بدهید و هنگامى که میان مردم داورى مى‏کنید، به عدالت داورى کنید».
توضیح اینکه امانت در قرآن، گستره وسیعى دارد و یکى از مهم‏ترین عرصه‏هاى آن، مسأله امامت و رهبرى است. امام رضا(ع) در تفسیر این آیه، مى‏فرماید: «اهل امانت امامان هستند؛ هر امامى امانت رهبرى را باید به امام بعد از خود بسپارد...»الشیخ عبد على بن جمعه العروسى الحویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 1، 496.
3. اثبات حکومت و خلافت در زمین براى برخى از پیامبران گذشته؛ مانند حضرت داود(ع) و سلیمان(ع): (یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِى الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ)؛ ص (38)، آیه 26 و ر.ک: همان، آیه 20؛ نمل (27)، آیه 26 و 27؛ نساء (4)، آیه 54. «اى داود! ما تو را خلیفه در زمین قرار دادیم، پس در میان مردم به حق داورى کن».
4. قرآن، داورى و فصل خصومت در میان مردم را از وظایف پیامبران الهى معرفى مى‏کند: (وَ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ إِذْ یَحْکُمانِ فِى الْحَرْثِ...)؛ انبیاء (21)، آیه 78 و ر.ک: نساء (4)، آیات 58 و 65؛ مائده (5)، آیه 42؛ انبیاء (21)، آیه 78؛ انعام (6)، آیه 89. «و داود و سلیمان هنگامى که درباره کشتزارى داورى مى‏کردند...».
5. دعوت به کار شورایى و جمعى کردن: (وَ شاوِرْهُمْ فِى الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ)؛ آل عمران (3)، آیه 159 و ر.ک: شورى (42)، آیه 38. «در کارها با آنان مشورت کن؛ اما هنگامى که تصمیم گرفتى، [قاطع باش و] بر خدا توکل کن».
6. مبارزه با فساد و تباهى، ظلم‏زدایى و عدل‏گسترى از وظایف اصلى اهل ایمان است: (وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ)؛ هود (11)، آیه 113 و ر.ک: نساء (4)، آیه 58؛ نحل (16)، آیه 90؛ ص (38)، آیه 28؛ حج (22)، آیه 41؛ بقره (2)، آیه 279. «بر ظالمان تکیه نکنید که موجب مى‏شود آتش شما را فرا گیرد».
7. احترام به حقوق انسان‏ها و کرامت‏بخشى به انسان از اصول سیاست ادیان الهى است: (وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِى آدَمَ...)؛ اسراء (17)، آیه 70 و ر.ک: آل عمران (3)، آیه 19؛ نساء (4)، آیه 32. «ما آدمى زادگان را گرامى داشتیم...».
8. امر به جهاد و مبارزه با طاغوت‏ها، مستکبران و ستمگران و لزوم تهیه امکانات دفاعى: (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ)؛تحریم (66)، آیه 9 و ر.ک: اعراف (7)، آیه 56؛ بقره (2)، آیه 218. «اى پیامبر! با کفار و منافقان پیکار کن و بر آنان سخت بگیر». (وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ)؛انفال (8)، آیه 60. «هر آنچه از نیروى سلاح و اسبان آماده مى‏توانید براى تهدید دشمنان خداوند و دشمنان خودتان فراهم سازید». (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً)؛ نساء (4)، آیه 71. «اى اهل ایمان، سلاح جنگ برگیرید و آن‏گاه دسته دسته یا با هم براى جهاد بیرون روید». (ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِى سَبِیلِ اللَّهِ)؛همان، آیه 75. «چرا در راه خدا جهاد نمى‏کنید»....
9. عزت و آقایى را مخصوص خدا واهل ایمان دانستن و نفى هرگونه سلطه و ذلت‏پذیرى: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ)؛آل عمران (3)، آیه 149 و ر.ک: منافقون (63)، آیه 8؛ محمد (47)، آیه 35؛ هود (11)، آیه 113؛ آل‏عمران (3)، آیه 146. «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اگر از کسانى که کافر شده‏اند اطاعت کنید، شما را به گذشته هایتان باز مى‏گردانند و سرانجام زیانکار خواهید شد». 10. اثبات سلطنت و حکومت براى برخى از حاکمان صالح و عادل؛ مانند طالوت و ذوالقرنین: (وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً)؛بقره (2)، آیه 246 و 247 و ر.ک: کهف، آیات 83-98. «و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را براى زمامدارى شما مبعوث کرده است».
براى آگاهى بیشتر ر.ک: عباسعلى عمید زنجانى، مبانى اندیشه سیاسى اسلام، فصل 5، اندیشه سیاسى در متون اسلامى؛ آیه‏الله مکارم شیرازى، پیام قرآن (تفسیر موضوعى)، ج 9و10.
از آنچه گذشت روشن مى‏شود که بخش عظیمى از معارف و آموزه‏هاى اسلامى شامل مسائل سیاسى - اجتماعى است. و نه تنها تعیین خط مشى‏هاى مهمى در این باره از سوى خداوند انجام شده است؛ بلکه مأموریت رهبرى و اجراى سیاست‏هاى تعیینى، از سوى خداوند بر عهده پیامبران و دیگر اولیاى الهى و مؤمنان برجسته، نهاده شده است. به تعبیر حضرت امام(ره) «آن قدر آیه و روایت که در سیاست وارد شده است، در عبادت وارد نشده است. شما از پنجاه و چند کتاب فقه را ملاحظه کنید؛ هفت، هشت تایش کتابى است که مربوط به عبادات است. باقى‏اش مربوط به سیاسات و اجتماع و معاشرات و این طور چیزها است. ما همه آنها را گذاشتیم کنار و یک بُعد را، بُعد ضعیفش را گرفتیم». صحیفه نور، ج 2، ص 180.

[1] - رابرت. ا. هیوم، ادیان زنده جهان، ترجمه عبدالرحیم گواهى، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1372، ص 18.
[2] - میرچاالیاده، دین پژوهی، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1375 ، ج 1 ، ص 87 .
[3] - ر. ک: ادیان زنده جهان، پیشین، صص 24-25 .
[4] - ایرج میر ، رابطه دین و سیاست ، تهران: نشر نی1380، ، ص 34 .
[5] - سید محمد حسین طباطبائی ، آموزش دین ، قم: جهان آرا ، [ بی تا] ، ص 9.
[6] - سوره توبه، آیه 29.
[7] - محمد حسین طباطبایى، المیزان، ج 9، ص 368.
[8] - عبدالله جوادى آملى، شریعت در آینه معرفت، ص 93 .
[9] - کلام جدید ، پیشین ، ص 29.
[10] - ر.ک: عبد الحمید ابو الحمد، مبانی سیاست ، تهران : توس ، 1368 ، ص 6.
[11] - IranDoc , A Dictionary Of Politics, 2 nd Edition, spring 1996 , P304 . ؛ و ر. ک: ر.ک : عبد الرحمن عالم ، بنیاد های علم سیاست ، تهران :نشر نی ، 1375 ، صص 26-31 .
[12] - ر.ک:محمد تقی جعفری ، تحلیل و بررسی سکولاریسم ، مجله قبسات ، ش 1 ؛ و ؛ محمد تقی جعفری، سکولاریسم یا حذف دین از زندگی دنیوی، گردآوری ، تنظیم و تلخیص، محمد رضا جوادی، قم: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1377، ص 8..
[13] - ر. ک : چشمه خورشید ، مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (ره) و فرهنگ عاشورا ، نشر عروج ، 1374 .
[14] - این واژه به معنای «انسان مداری» ، « اصالت انسان » ، « انسان محوری» و.. است . و در اصطلاح فلسفی به « چندی از رویکردهای نظری و عملی اخلاقی که بر کاوش های علمی ، خرد و دستاوردهای بشری در جهان طبیعت پافشاری کرده و غالبا اهمیت خدا باوری را انکار می نمایند.» اطلاق می شود .» Random House Unabridged Dictionary .
[15] - ر.ک : فلسفه سیاست ، قم: انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ( ره) ، 1378 ، صص 22- 25.
[16] - صحیفه نور ، ج 1 ، ص 65 .
[17] - ر.ک : حمید رضا شاکرین ، سکولاریسم ، تهران ، کانون اندیشه جوان ، 1384 ، صص 60-71 . (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 4/100104048)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۳ ، ۱۰:۰۱
گروه اقتصاد دانشگاه علوم اسلامی رضوی