مشروعیت مقبولیت کارآمدی....
منتقدین ولایت فقیه با هر وسیلهای درصدد زیرسؤال بردن مشروعیت ولایت فقیه هستند. گاهی اوقات با تمسک به عدم خواست عمومی، گاهی اوقات با زیر سؤال بردن اقدامات انجام شده در این نظام و گاهی هم با مغالطاتی مثل اصل عدم ولایت؛
باید توجه کرد که در اکثر این انتقادها مفاهیم با هم خلط میشوند.
تشیکل جامعه و حکومت از اموری است که مورد اتفاق همگان است و همگی بر این اصل عقلی معتقد هستند که هیچ جامعهای بدون قانون و هیچ قانونی بدون مجری نمیشود، اختلافها در مشروعیت قانون و مجری است. همانگونه که در حکومتهای اومانیستی مشروعیت قوانین از آراء مردم اخذ میشود، در حکومت الهی مشروعیت قوانین و مجریان آن از خداوند اخذ میشود. بنابراین اصل اولی آن است که هیچ کس بر دیگری ولایت ندارد اما اگر خداوند کسانی را برای حکومت تعیین کند آنها حق حکومت دارند و مردم مکلف به تبعیت از آنها هستند. اما در حکومت الهی جایگاه مردم نادیده گرفته نشده است، بلکه در همین حکومت علاوه بر مشروعیت الهی، مقبولیت مردمی هم باید باشد. یعنی علاوه بر اینکه یک حاکم و رهبر جامعه باید از طرف خدا یا معصومین (خلفای الهی) نصب شده باشد باید مورد خواست و بیعت مردم هم قرار گرفته باشد، و اگر غیر از این باشد آن رهبر الهی وظیفهی تشکیل حکومت ندارد. همانگونه که رسول گرامی اسلام در طول 13 سالی که در مکه حضور داشتند حق تشکیل حکومت داشتند ولی به دلیل عدم خواست مردم حکومت تشکیل ندادند، اما در مدینه که مردم با ایشان بیعت کردند ایشان هم به وظیفهی الهی خویش عمل نمودند. بنابراین نقش مردم در یک حکومت دینی نقش غیر قابل انکاری است و عدم بیعت مردم با حاکم الهی موجب عدم تشکیل حکومت خواهد شد، اما این امر نباید ابزاری شود برای زیر سؤال بردن مشروعیت حکومت[1].
همچنین عدم کارآمدی یک نظام نباید به عنوان وسیلهای برای زیر سؤال بردن مشروعیت نظام شود. به عنوان مثال حکومت، خلافت و ولایت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام امری بود که خدا و رسول بارها و بارها برآن تأکید کرده بودند و مشروعیت آن برای همگان ثابت شده بود اما هنگامی که ایشان با عدم اقبال عمومی مواجه شدند افسار خلافت را برگردن آن انداختند، و خود اینگونه فرمودند «آگاه باشید به خدا سوگند ابابکر جامهی خلافت را برتن کرد در حالیکه میدانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی چون محور آسیاب است به آسیاب، او میدانست که سیل (علوم) از دامن کوهسار من جاری است و مرغان دور پرواز اندیشهها به بلندای ارزش من نتوانند پرواز کرد. پس من ردای خلافت رها کرده و دامن جمع نموده، از آن کناره گیری کردم و در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود به پاخیزم یا در این محیط خفقان زا و تاریکی که به وجود آوردند صبر کنم[2] ..... »
از طرف دیگر هنگامی ایشان حکومت را به دست گرفتند که چندین مورد از احکام الهی تغییر یافته بود، برخی احکام مثل اذان و نماز تحریف شده بود، برخی احکام مثل خمس به کلی حذف شده بود، برخی مثل نماز تراویح وارد دین شده بود و.... یعنی بدعتهای بسیار زیادی وارد دین شده بود، ولی هنگامی که ایشان خلافت ظاهری را به دست گرفتند هیچکدام از این احکام را نتوانستند اصلاح کنند. حتی فدک که جزء اموال شخصی آن حضرت بود و حقی بود که رسول خدا به حضرت زهرا سلام الله علیها داده بودند را هم نتوانستند به جایگاه اصلی آن بازگردانند و این به خاطر عدم همراهی مردم بود، یعنی حکومتی که مشروعیت الهی داشته باشد اگر همراهی و بیعت مردم پشتوانهی آن نباشد کارآمدی هم نخواهد داشت، حال آیا کسی میتواند با تمسک به این دلیل که اولاً مردم در طول 25 سال با حضرت علی علیهالسلام بیعت نکردند و ثانیاً پس از تشکیل حکومت هم ایشان نتوانستند همهی انحرافات را اصلاح کنند، مشروعیت حکومت و خلافت ایشان را زیر سؤال ببرند؟
در مورد نظام اسلامی ما هم همینگونه است، با این تفاوت که این نظام علاوه بر مشروعیت الهی، مقبولیت مردمی هم دارد و کارآمدی آن هم در سطح بسیار مطلوبی است. منتها آن کسانی که کارآمدی نظام را زیر سؤال میبرند با درشت کردن برخی مسائل و کوچکجلوه دادن دیگر مسائل درصدد اثبات مدعای خود هستند.
کارآمدی چیست؟
کارآمدی یعنی موفقیت در تحقق اهداف با توجه به موانع و امکانات؛ یعنی ابتدا باید دید که اهداف نظام اسلامی چه بوده است؟ آیا واقعاً قیام همگانی ملت و انقلاب عظیم مردمی در سال 57 به خاطر تأمین خوراک و پوشاک بوده است؟ آیا هدف رهبری و مردم از انقلاب تنها و تنها تأمین نیازهای اولیه بوده است؟ اگر اینگونه است دیگر چه نیازی به تشکیل حکومت اسلامی بود؟ مگر نه این است که تمامی کشورهای کمونیستی و لیبرالیستی و الحادی به دنبال رفع نیازهای مادی و زندگی حیوانی افراد جامعه هستند، پس چرا شعار مردم روی کار آمدن اسلام و حکومت اسلامی بود؟
بنابراین اولاً هدف نظام اسلامی را باید بررسی کرد. ثانیاً موانعی که تا کنون بر سر راه این نظام بوده است را هم باید در نظر داشت، موانع داخلی مثل افزایش آستانهی رضایتمندی (در اثر رفاه زدگی و تبلیغات و....)، تحولات ناموزون سیاسی فرهنگی، وجود گروههای بی تفاوت، مخالف و معاند داخلی، انحرافات مسئولین و .... و موانع خارجی مثل موانع فرهنگی (تهاجم فرهنگی و جنگ نرم)، موانع سیاسی، موانع اقتصادی (تحریم و حصر و بایکوت اموال در کشورهای دیگر)، موانع نظامی (تهدیدهای نظامی و جنگ و آشوب) و .... همه و همه از ابتدا تا امروز بر سر راه رسیدن به اهداف انقلاب اسلامی بوده اند.
ثالثاً امکانات طبیعی، مادی و غیر مادی کشور را هم باید مدنظر داشت. که قضاوت در این بخش را به خود دوستان وامیگذاریم.
پس اولاً برای قضاوت در مورد کارآمدی یک نظام باید اهداف، امکانات و موانع را مدنظر داشت، ثانیاً کارآمدی یک نظام را نباید با مشروعیت نظام خلط کرد.