نسبت دین و سیاست از نظر علامه محمدتقی جعفری
معنای حیات در غرب
این معنا جز همین زندگی معمولی که در صحنه عالم طبیعت به وجود می آید و بر مبنای خودخواهی آزاد در اشباع غرایز طبیعی مهار شده و قالب شده به سود زندگی اجتماعی، بدون التزام به عقاید خاص برای معانی حیات و توجیه آن به سوی هدف اعلا و بدون احساس تکلیف برای تخلق به اخلاق عالیه انسانی ادامه می یابد چیزی دیگر نیست.
معنای دین در غرب
عبارت است از یک رابطه روحانی شخصی مابین انسان و خدا و دیگر حقایق فوق طبیعی، بدون اینکه کمترین نقشی در زندگی دنیوی بشر داشته باشد.
معنای معمولی سیاست در غرب عبارت است از توجیه و مدیریت زندگی طبیعی انسانها در صحنه اجتماع به سوی هدفهایی که در ظاهر اکثریت آنها را برای خود انتخاب می نمایند. به همین جهت با این تعاریف، عدم ضرورت وجود سیاست و فعالیت آن، برای زندگی چه در حیات فردی و چه در حیات دسته جمعی انسانها کاملا بدیهی است، زیرا پدیده دین از دیدگاه مدیریت جوامع غربی هیچ گونه لزومی برای انسانها ندارد، چه در زندگی فردی و چه در زندگی اجتماعی. بنابر معانی فوق از دیدگاه غرب برای حیات و دین و سیاست قطعی است که نه تنها دین باید از سیاست جدا باشد، زیرا هیچ یک از آن دو با دیگری پیوستگی ندارد، زندگی آدمی نیز ارتباط و نیاز همه جانبه با دین ندارد مگر در حد وسیله ای برای شوون خودخواهی، زیرا بنابر تعریف دین از دیدگاه فوق، دین عبارت است از نوعی ارضای احساس شخصی که ممکن است معلول علل غیر واقعی باشد. این طرز تفکر برمبنای تعاریف فوق به هیچ وجه با تعاریف آنها در اسلام سازگار نیست.
حیات انسانی از دیدگاه اسلام
عبارت است از پدیده ای دارای استعداد گردیدن تکاملی که به وسیله تکاپوهای آگاهانه برای حصول به هدفهای عالی و عالی تر به فعلیت می رسد.سپری شدن هر یک از مراحل حیات، اشتیاق حرکت به مرحله بعدی را می افزاید.همانگونه که این حیات آغازش از خداست و حرکتش مستند به خدا است، پایان آن نیز خداست « ان صلواتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین».
سیاست از دیدگاه اسلام
عبارت است از تفسیر و توجیه حیات انسانها به سوی عالیترین هدف مادی و معنوی و ملکوتی حیات برای به ثمر رسیدن آن، همان مقدار دین و سیاست معقول دخالت دارد که تنفس از هوای سالم برای ادامه زندگی طبیعی.
تعریف دین از دیدگاه اسلام
دارای سه رکن اصلی می باشد: اول: عبارت است از اعتقاد به وجود خداوند یکتا و نظاره و سلطه او بر جهان هستی و دادگری مطلق او که هیچ هوی و هوسی راه به آن ندارد.و اوست جامع همه صفات کمالیه. دوم: عبارت است از قوانین و برنامه عملی حرکت در زندگی قابل توجیه به سوی هدف اعلای حیات که احکام و تکالیف و حقوق نامیده می شود.این رکن شامل قضایای اخلاقی و تکالیف و حقوق می گردد. سوم: موضوعاتی است که شامل همه واقعیات و پدیده های بر پادارنده زندگی است، اسلام در همه موضوعات به جز در چند مورد محدود، اختیار را به خود انسانها داده است که با حواس و تعقل و قدرت عضلانی و امیال و خواسته های مشروع خود، آنها را تأمین نمایند.
بنابراین سیاست از دیدگاه اسلام عبارت است از مدیریت حیات انسانها چه در حالت فردی و چه در حالت اجتماعی برای وصول به عالی ترین هدفهای مادی و معنوی.بنابر این در دین مبین اسلام همه شوون حیات انسانی با هم هماهنگی و وحدت دارند، به همین جهت علم، جهان بینی، سیاست، حقوق، اخلاق، فرهنگ به معنای پیشرو آن، صنعت یا تکنولوژی و همه آنچه که به نحوی در تنظیم و اصلاح انسانی تأثیری داشته باشد، جزئی از دین اسلام است. این حقیقتی است که هر کس که اطلاعی از آن نداشته باشد، قطعا از خود دین اطلاعی ندارد و بدیهی است که هر کس اطلاعی از این دین داشته باشد، آن را می داند.