آیا دین از سیاست جداست؟
همانگونه که در ادامه توضیح داده می شود با
مراجعه به منابع اصیل اسلامی ، سیره پیامبر اسلام و ائمه معصومین(ع) و
همچنین کارکردها و وجه نیاز آدمی به دین می توان قلمرو دین و نوع ارتباط آن
با سیاست را بررسی نمود .
اگر ماهیت دین و وجه نیاز آدمى بدان به خوبى
شناخته شود، قلمرو آن نیز تعیین مىگردد و مشخص مىشود که عدم جدایى دین
از سیاست چراست. دین مجموعه اى است از: 1. معارف و بینشها (جهان بینى)؛ 2.
سلسله دستورات اخلاقى که سازنده خصایل نیکو و شخصیت حقیقى انسان است؛ 3.
سلسله قوانین و مقرراتى که مناسبات انسان را با خدا، جامعه و طبیعت به
نیکوترین وجهى تبیین نموده و سعادت بشر را در پى آنها تضمین مىنماید
(ایدئولوژى). از طرف دیگر سعادت انسانها - چه در دنیا و چه در سراى آخرت -
در گرو قوانینى جامع کامل و بىنقص است و چون این جهان گذرا و سراى جاوید
ابدى، با یکدیگر در ارتباط وثیق بوده و هر کنشى در این دنیا نسبت به سر
نوشت آدمى در حیات پایدار خویش مؤثر است؛ پس قانونگذار علاوه بر احاطه کامل
به تمام نیازهاى دنیایى بشر، باید ربط آنها را با زندگى اخروى نیز منظور
دارد و این در حالى است که هنوز متفکران بشرى، تعریف واحدى از سعادت انسان
به دست ندادهاند و حتى در اینکه تنها در همین دنیا واقعا کدامین راه تضمین
کننده کمال و سعادت بشرى است، اختلاف شدیدى وجود دارد. و از همین رو
مکتبهاى گوناگونى به وجود آمده که هر یک پس از چند صباحى تجربه، ضعف و
شکست خود را برملا کردهاند. بنابراین بشریت بر سر دو راهى قرار دارد: یک.
یا همواره در مسائل انسانى سیاسى و اجتماعى خویش، به دنبال مکاتب بشرى راه
افتد و هر روز چیزى را تجربه کند و پس از شکست راه دیگر برگزیند تا پایان
حیات تاریخى خود. دو. از ناحیه خداوند - که عالم به تمام نیازهاى او و راه
کمال حقیقى او است - قانونى بدون خطا به او عرضه شود تا با تبعیت از آن به
سمت سعادت و خوشبختى حرکت نماید. این است معناى عدم جدایى دین از سیاست و
راه اول راه «سکولاریسم» و جدایى دین از سیاست است.
با مرورى کوتاه
بر قوانین اسلامى و آیات قرآن روشن مىگردد که اسلام دینى جامع و
همهسونگر است که تمام ابعاد زندگى انسان (فردى، اجتماعى، دنیوى، اخروى،
مادى و معنوى) را در نظر گرفته و همان گونه که مردم را به عبادت و
یکتاپرستى دعوت نموده و دستورات اخلاقى و مربوط به خودسازى فردى را دارد؛
احکام و دستوراتى در مورد مسائل حکومتى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، قضایى و
اداره صحیح جامعه، روابط بینالملل، حقوقى و... دارا است و مقررات قضایى
حقوقى روابط اجتماعى مسائل اقتصادى تربیتى و... دارد. جهت اثبات پیوستگی و
ارتباط دین با سیاست، دلایل مفصّل و ارزشمندى بیان شده است که پرداختن به
تمامى آنها، از حوصله این نوشتار خارج است؛ از این رو به طور فشرده به بیان
چند نکته بسنده مىشود:
یک. گستره قوانین اسلام
با
توجه به حجم عظیم احکام اجتماعى و اهداف سیاسى - دینى اسلام و همچنین
گستره وسیع اموری سیاسی –اجتماعی که مشمول احکام شرعی شده ، مىتوان
هدفگیرى اصلى این دین مقدّس را شناخت. امام خمینى(ره) در این باره
مىفرماید: «اسلام دین سیاست است، با تمام شئونى که سیاست دارد. این نکته
براى هر کسى که کمترین تدبّرى در احکام حکومتى، سیاسى، اجتماعى و اقتصادى
اسلام بکند، آشکار مىگردد. پس هر که را گمان کند که دین از سیاست جدا است،
نه دین را شناخته و نه سیاست را».صحیفه نور، ج 1، ص 6.
با
مرورى کوتاه بر قوانین اسلامى و آیات قرآن، روشن مىگردد که اسلام دینى
جامع و همه سونگر است که تمام ابعاد زندگى انسان (فردى، اجتماعى، دنیایى،
اخروى، مادى و معنوى) را در نظر گرفته است و همان گونه که مردم را به عبادت
و یکتا پرستى، دعوت نموده و داراى دستورات اخلاقى و خودسازى فردى است؛
احکام و دستوراتى در مورد مسائل حکومتى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، قضایى،
امور مربوط به اداره صحیح جامعه، روابط بینالملل و... دارا مىباشد.
بدیهى
است اجراى چنین احکام و دستوراتى، بدون قدرت اجرایى، امکانپذیر نیست. به
عبارت دیگر آموزههاى سیاسى و اجتماعى دین لزوماً حکومت دینى را نیز به
دنبال دارد. حکومت دینى -به معناى صحیح آن حکومتى است که جامعه را بر اساس
قوانین الهى اداره کند و زمینههاى رشد استعدادها و امکان رسیدن انسانها
به کمال و ایجاد جامعهاى سالم، صالح و شایسته را براى مردم آماده سازد و
با فسادهاى اخلاقى، اجتماعى و... مبارزه کند.
دو. سیره پیشوایان دین
سیره
و روش رسول اکرم(ص) نشان دهنده این است که دین از سیاست جدا نیست. آن حضرت
ضمن تشکیل حکومت، مسؤولیت اجرایى و قضایى آن را نیز بر عهده داشت. امیر
مؤمنان على(ع) نیز حکومتى بر اساس عدل و اجراى دستورات الهى بنا نهاد.
حکومت کوتاهمدت امام حسن(ع)، قیام خونین امام حسین(ع) و مشروع ندانستن
حکومتهاى وقت از سوى دیگر امامان(ع)، همه بیانگر این واقعیت است که
آموزههاى سیاسى و «تشکیل حکومت صالح» از ضروریات دین اسلام است ، که این
عملکرد از پشتوانه فکری و تئوریک تعامل دین و سیاست حکایت می کند..
سه. اهداف سیاسى و اجتماعى بعثت انبیا
در
نگاه قرآن، پرداختن به مسائل سیاسى و اجتماعى، اصلاح امور جامعه و برقرارى
مناسبات عادلانه، از اهداف نبوت و از تعالیم اساسى دین است. پارهاى از
آیاتى که بر این مطلب گواهى مىدهد، عبارت است از::
1. (لَقَدْ
أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ
الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ
فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ)؛ حدید (57)، آیه 25.
«به راستى که پیامبران را با پدیدههاى روشنگر فرستادیم و همراه آنان
کتاب و میزان نازل کردیم، تا مردم به دادگرى برخیزند و آهن را که در آن
نیروى سخت و سودهاى فراوان براى مردم است، پدید آوردیم».
2. (وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِى کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ)؛نحل (16)، آیه 36. «و به راستى در هر امتى، پیامبرى فرستادیم که خداوند را بندگى کنید و از پیروى طاغوت دورى جویید».براى آگاهى بیشتر ر.ک: نصرى، عبدالله، انتظار بشر از دین، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى.
چهار. مبانى قرآنى رابطه دین و سیاست
1. اختصاص حاکمیت، ولایت و سرپرستى همه جانبه مادى، معنوى، دنیوى و اخروى براى خدا، رسول و اولیاى خاص او: (إِنَّما
وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ
یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ)؛ مائده (5)، آیه 55 و ر.ک: یوسف (12)، آیه 40؛ مائده (5)، آیه 42 و 43.
«سرپرست و ولى شما تنها خدا و پیامبر او است و کسانى که ایمان آوردهاند؛
همان کسانى که نماز به پا مىدارند و در حال رکوع زکات مىپردازند که در
این شریفه ولایت و سرپرستی را مختص به خدا و رسول و ائمه اطهار علیهم
السلام نموده است ،و ولایت معنائی عام دارد که شامل ولایت در امور سیاسی
،فرهنگی ،اجتماعی،اقتصادی و ... می گردد. ».
2. اثبات امامت و رهبرى سیاسى - اجتماعى براى پیامبر(ص)، امام(ع) و منصوبان از ناحیه آنان: (إِنَّ
اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا
حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ...)؛ نساء (4)، آیه 58 و ر.ک: مائده (5)، آیه 67. «خداوند به شما فرمان مىدهد که امانتها را به صاحبانشان بدهید و هنگامى که میان مردم داورى مىکنید، به عدالت داورى کنید».
توضیح
اینکه امانت در قرآن، گستره وسیعى دارد و یکى از مهمترین عرصههاى آن،
مسأله امامت و رهبرى است. امام رضا(ع) در تفسیر این آیه، مىفرماید: «اهل
امانت امامان هستند؛ هر امامى امانت رهبرى را باید به امام بعد از خود
بسپارد...»الشیخ عبد على بن جمعه العروسى الحویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 1، 496.
3. اثبات حکومت و خلافت در زمین براى برخى از پیامبران گذشته؛ مانند حضرت داود(ع) و سلیمان(ع): (یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِى الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ)؛ ص (38)، آیه 26 و ر.ک: همان، آیه 20؛ نمل (27)، آیه 26 و 27؛ نساء (4)، آیه 54. «اى داود! ما تو را خلیفه در زمین قرار دادیم، پس در میان مردم به حق داورى کن».
4. قرآن، داورى و فصل خصومت در میان مردم را از وظایف پیامبران الهى معرفى مىکند: (وَ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ إِذْ یَحْکُمانِ فِى الْحَرْثِ...)؛ انبیاء (21)، آیه 78 و ر.ک: نساء (4)، آیات 58 و 65؛ مائده (5)، آیه 42؛ انبیاء (21)، آیه 78؛ انعام (6)، آیه 89. «و داود و سلیمان هنگامى که درباره کشتزارى داورى مىکردند...».
5. دعوت به کار شورایى و جمعى کردن: (وَ شاوِرْهُمْ فِى الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ)؛ آل عمران (3)، آیه 159 و ر.ک: شورى (42)، آیه 38. «در کارها با آنان مشورت کن؛ اما هنگامى که تصمیم گرفتى، [قاطع باش و] بر خدا توکل کن».
6. مبارزه با فساد و تباهى، ظلمزدایى و عدلگسترى از وظایف اصلى اهل ایمان است: (وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ)؛ هود (11)، آیه 113 و ر.ک: نساء (4)، آیه 58؛ نحل (16)، آیه 90؛ ص (38)، آیه 28؛ حج (22)، آیه 41؛ بقره (2)، آیه 279. «بر ظالمان تکیه نکنید که موجب مىشود آتش شما را فرا گیرد».
7. احترام به حقوق انسانها و کرامتبخشى به انسان از اصول سیاست ادیان الهى است: (وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِى آدَمَ...)؛ اسراء (17)، آیه 70 و ر.ک: آل عمران (3)، آیه 19؛ نساء (4)، آیه 32. «ما آدمى زادگان را گرامى داشتیم...».
8. امر به جهاد و مبارزه با طاغوتها، مستکبران و ستمگران و لزوم تهیه امکانات دفاعى: (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ)؛تحریم (66)، آیه 9 و ر.ک: اعراف (7)، آیه 56؛ بقره (2)، آیه 218. «اى پیامبر! با کفار و منافقان پیکار کن و بر آنان سخت بگیر». (وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ)؛انفال (8)، آیه 60. «هر آنچه از نیروى سلاح و اسبان آماده مىتوانید براى تهدید دشمنان خداوند و دشمنان خودتان فراهم سازید». (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً)؛ نساء (4)، آیه 71. «اى اهل ایمان، سلاح جنگ برگیرید و آنگاه دسته دسته یا با هم براى جهاد بیرون روید». (ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِى سَبِیلِ اللَّهِ)؛همان، آیه 75. «چرا در راه خدا جهاد نمىکنید»....
9. عزت و آقایى را مخصوص خدا واهل ایمان دانستن و نفى هرگونه سلطه و ذلتپذیرى: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ)؛آل عمران (3)، آیه 149 و ر.ک: منافقون (63)، آیه 8؛ محمد (47)، آیه 35؛ هود (11)، آیه 113؛ آلعمران (3)، آیه 146.
«اى کسانى که ایمان آوردهاید! اگر از کسانى که کافر شدهاند اطاعت کنید،
شما را به گذشته هایتان باز مىگردانند و سرانجام زیانکار خواهید شد».
10. اثبات سلطنت و حکومت براى برخى از حاکمان صالح و عادل؛ مانند طالوت و ذوالقرنین: (وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً)؛بقره (2)، آیه 246 و 247 و ر.ک: کهف، آیات 83-98. «و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را براى زمامدارى شما مبعوث کرده است».براى
آگاهى بیشتر ر.ک: عباسعلى عمید زنجانى، مبانى اندیشه سیاسى اسلام، فصل 5،
اندیشه سیاسى در متون اسلامى؛ آیهالله مکارم شیرازى، پیام قرآن (تفسیر
موضوعى)، ج 9و10.
و آیات سیاسی دیگری که خطاب به مسلمانان نازل شده است :
1 به مسلمانان فرمان می دهد که بیگانگان را محرم اسرار خود قرار ندهید.(1)ء
2 در مقابله و مواجهه با مخالفان , ده فرمان صادر می کند.(2)
3 فرمان می دهد: با قوم طرح دوستی نریزید.(3)
4 از مداهنه و سازش کای با غیر خودی که روش بازیگران سیاسی است , جلوگیری می کند.(4)
5 می پذیرد حکومت برای حفظ نظام , جاسوس و اطلاعاتی داشته باشند.(5)
6 نقش رهبر را در زندگی بیان می کند.(6)
بالاءخره همهء آیاتی که دربارهء حکومت و حاکم نازل شده است .
(پـاورقی 1.آل عمران (3 آیهء 28
(پـاورقی 2.نحل (16 آیات 125ـ 128
(پـاورقی 3.ممتحنه (60 آیهء 13
(پـاورقی 4.قلم (68 آیات 8و 9
(پـاورقی 5.حجرات (49 آیهء 12
(پـاورقی 6.اسراء (17 آیهء 71
از
آنچه گذشت روشن مىشود که بخش عظیمى از معارف و آموزههاى اسلامى شامل
مسائل سیاسى - اجتماعى است. و نه تنها تعیین خط مشىهاى مهمى در این باره
از سوى خداوند انجام شده است؛ بلکه مأموریت رهبرى و اجراى سیاستهاى
تعیینى، از سوى خداوند بر عهده پیامبران و دیگر اولیاى الهى و مؤمنان
برجسته، نهاده شده است.
به تعبیر حضرت امام(ره) «آن قدر آیه و روایت که
در سیاست وارد شده است، در عبادت وارد نشده است. شما از پنجاه و چند کتاب
فقه را ملاحظه کنید؛ هفت، هشت تایش کتابى است که مربوط به عبادات است.
باقىاش مربوط به سیاسات و اجتماع و معاشرات و این طور چیزها است. ما همه
آنها را گذاشتیم کنار و یک بُعد را، بُعد ضعیفش را گرفتیم». صحیفه نور، ج 2، ص 180.
در ادامه جهت تبیین بیشتر موضوع ، منطق قرآن درباره نقش پیامبر اکرم(ص) در دولت اسلامی مورد بررسی و تحلیل قرار می گیرد:
یک. رهبری سیاسی پیامبر(ص)
قرآن
کریم، پیامبر اکرم(ص) را به عنوان فردی که برای دخالت در زندگی مردم
«اولی» و دارای ولایت است، معرفی میکند: (النَّبِیُّ أَوْلی
بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ)[1] قرآن پژوهان و مفسّران تصریح
کردهاند که این اولویت، اختصاص به مسائل دینی ندارد و همه امور دینی و
دنیایی آنان را در بر میگیرد.[2] مؤید این تفسیر چند چیز است:
1. اطلاق
آیه شریفه؛ که اولویت و ولایت پیامبر را به عرصه خاصی محدود نکرده است، در
نتیجه همه حوزههای ولایتپذیر که در رأس آنها حوزه رهبری سیاسی و اجتماعی
است را شامل میشود و پیامبر از سوی خداوند ولایت همه جانبه بر مردم پیدا
میکند.
2. روایات؛ امام باقر(ع) فرمود: «این آیه درباره رهبری و فرماندهی نازل شده است».[3]
3.
شأن نزول؛ وقتی پیامبر اکرم(ص) آهنگ جنگ نمود و مردم را به خروج فرمان
داد، برخی نزد آن حضرت آمدند تا برای بستگان خویش اذن بگیرند؛ آنگاه این
آیه نازل شد. از این مسأله روشن میشود که فرمانهای اجتماعی پیامبر(ص)
متکی به ولایت الهی و دینی است؛ نه مبتنی بر خاستگاه بشری.[4]
4. مفهوم
اولویت؛ آیه شریفه نشان میدهد پیامبر اکرم(ص) از طرف خداوند نسبت به اداره
و رهبری جامعه مقدم است و با وجود او نوبت به دیگران نمیرسد.
آیات
دیگری نیز گویای همین مطلب است؛ از جمله آیه (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ
وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ
یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ) ؛[5] «سرپرست و ولی شما، تنها خدا و
پیامبر او است و کسانی که ایمان آوردهاند؛ همان کسانی که نماز به پا
میدارند و در حال رکوع زکات میدهند».
بنابراین از نگاه قرآن، خداوند
پیامبر را نسبت به دیگران اولویت بخشیده و ولایت داده است. از این رو ولایت
آن حضرت تابع ولایت خداوند و در طول آن است؛ نه امری زمینی و بشری.
علامه
طباطبایی(ره) درباره ولایت آن حضرت مینویسد: «رسول خدا بر همه شئون امت
اسلامی، جهت سوق دادن آنان به سوی خدا و نیز برای حکمرانی و فرمانروایی بر
آنها و قضاوت در میانشان، ولایت دارد... البته این ولایت در طول ولایت
خداوند و ناشی از تفویض الهی است».[6] نکته مهم دیگر اینکه مفهوم «انّما»،
دلالت بر حصر دارد. بنابراین طبق این آیه حکومت مشروع، آن حکومتی است که
از جانب خداوند مشروعیت یافته باشد.
در نتیجه با توجه به مجموع آیات قرآن، میتوان فهمید که حضرت رسول، در آن واحد، دارای سه شأن بوده است:[7]
یکم. امامت و پیشوایی و مرجعیت دینی،[8]
دوم. ولایت قضایی،[9]
سوم. ولایت سیاسی و اجتماعی.[10]
دو. مسؤولیتهای اجتماعی پیامبر(ص)
هر
یک از شئون سه گانه پیامبر(ص) -در پیشوایی دینی، ولایت قضایی و رهبری
اجتماعی مسؤولیتهای خاصی را بر عهده آن حضرت نهاده بود. آیات زیر،
نمونههایی از مأموریتهای الهی آن حضرت در ارتباط با «رهبری جامعه» و
«اداره امت» است:
1. (فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ
بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ...)؛[11] «پس اگر در جنگ بر آنان دست یافتی با
[عقوبت] آنان، کسانی را که از پی ایشانند تارومار کن، باشد که عبرت
گیرند». این آیه از یک سو بیانگر سیاستی است که امت اسلامی در برابر دشمنان
متجاوز و پیمانشکن، باید اتخاذ کند و از سوی دیگر، بیانگر آن است که
مسؤولیت برنامهریزی، آماده سازی مقدمات و بالاخره عینیت بخشیدن به این
سیاست، بر عهده پیامبر(ص) است.
2. (وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ
اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ
مَأْمَنَهُ)[12] «و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست، پناهش ده تا کلام
خدا را بشنود؛ سپس او را به مکان امنش برسان». به حکم این آیه، پیامبر(ص)
موظف است برای حفظ امنیت مشرکان -که برای شنیدن کلام خدا میآیند امنیت و
آزادی آنان را تأمین کند.[13]
3. (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتالِ)[14] «ای پیامبر! مؤمنان را به جهاد برانگیز».
4.
(یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ
عَلَیْهِمْ)[15] «ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت
بگیر». در اینجا وظیفه فرماندهی و سازماندهی مسلمانان برای جهاد، بر دوش
پیامبر اکرم(ص) نهاده شده است.
5. (خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ
صَدَقَةً)[16] «از اموال آنان صدقهای بگیر». بر اساس این آیه پیامبر(ص)
مأمور گرفتن زکات (نوعی مالیات بر ثروت) از مسلمانان است.
بنابراین از
دیدگاه قرآن، پیامبر(ص) نه تنها مأمور تشکیل حکومت بود؛ بلکه مسؤولیتهای
اجتماعی متعددی را نیز از سوی خداوند، بر عهده داشت و بر این اساس اقدام به
تشکیل حکومت نمود.
سه. اختیارات مالی پیامبر(ص)
اختیارات مالی
پیامبر(ص)، نشان دهنده موقعیت رسول خدا(ص) در زعامت و رهبری جامعه و نقش آن
حضرت در دولت اسلامی است. آیات ذیل بیانگر این موضوع است:
1. (وَ
اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ
لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ
السَّبِیلِ)[17] «و بدانید که هر چه به شما غنیمت و فایده رسد، یک پنجم آن
برای خدا و رسول و از آن خویشاوندان [او] و یتیمان و در راه ماندگان است».
2.
(یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ
الرَّسُولِ)[18] «چون امت از تو حکم انفال را سؤال کنند، جواب ده که انفال
مخصوص خدا و رسول است».
3. (ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ
أَهْلِ الْقُری فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ
الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً
بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ)[19] «و آنچه که خدا از اموال ساکنان آن
قریهها عاید پیامبرش گردانید، از آن خدا و از آن پیامبر [او ]و متعلق به
خویشاوندان نزدیک [وی] و یتیمان و بینوایان و در راهماندگان است، تا میان
توانگران شما دست به دست نگردد».
با کمترین آشنایی با منطق قرآن و فقه
اسلامی، میتوان فهمید که این بودجه فراوان، به عنوان منبع هزینه زندگی شخص
پیامبر(ص) و یا منبع هزینه تبلیغ احکام از سوی آن حضرت نیست؛ بلکه نوعی
تأمین اجتماعی و بودجه دولتی است. به بیان امام حسن عسکری(ع): «خداوند با
سپردن نیمی از خمس به پیامبر(ص)، تربیت یتیمان، برآوردن نیازهای مسلمین،
پرداخت بدهکاری آنان و تأمین هزینه حج و جهاد را، از او خواسته است».[20]
چهار. مسئولیت مسلمانان در برابر پیامبر(ص)
بررسی
آیات متعدد قرآن، حکایت از آن دارد که در بینش قرآنی، پیامبر اسلام(ص)
صرفاً در جایگاه مسألهگویی و بیان احکام قرار ندارد و حوزه نفوذ و دخالت
او، به ابلاغ وحی محدود نمیشود. مسلمانان نیز نباید فقط برای فراگیری
احکام آن حضرت را مرجع خود بدانند؛ بلکه موظفاند در عرصه مسائل اجتماعی،
از خط مشی و سیاست ترسیم شده از سوی رسول خدا(ص) پیروی کنند و در برابر امر
و فرمان او گردن نهند. بعضی از این آیات عبارت است از:
1. )یا أَیُّهَا
الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ)[21]«ای
کسانی که ایمان آوردهاید؛ خدا را اطاعت کنید و از پیامبر اطاعت نمایید».
علامه
طباطبایی مینویسد: «بر اساس این آیه، اطاعت از پیامبر(ص) در مورد
دستوراتی که برای اداره جامعه اسلامی و از موضع ولایت و حکومت صادر میکند،
لازم است».[22] پس لزوم اطاعت از پیامبر(ص) مبین الهی بودن حکومت آن حضرت
است؛ وگرنه نیازی به تأکید خداوند بر اطاعت از پیامبر(ص) و آن را در زمره
وظایف دینی قرار دادن، نبود.
2. (وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ
الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ
وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ
یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ)[23] «و چون خبری از ایمنی یا وحشت به آنان
برسد، انتشارش دهند؛ و اگر آن را به پیامبر و اولیای امر خود ارجاع کنند،
قطعاً از میان آنان کسانیاند که [میتوانند درست و نادرست] آن را
دریابند».
قرآن مسلمانان را موظف میداند که اطلاعات و اخبار خود را -به
ویژه در شرایط حساس جنگ قبل از انتشار در بین مردم به پیامبر اکرم(ص)
ارائه دهند. این آیه نیز صراحت دارد که پیامبر اکرم(ص)، صرفاً ابلاغ کننده
احکام الهی نیست؛ بلکه علاوه بر احکام، مسؤولیت کارشناسی و تحلیل موضوعات،
حوادث و رخدادهای سیاسی - اجتماعی را نیز بر عهده دارد. همان گونه که
مسلمانان برای دریافت احکام به آن حضرت مراجعه میکنند؛ برای دریافت تحلیل
صحیح مسائل جاری جامعه نیز، باید به او مراجعه کنند و از انجام هر عمل
خودسرانه بپرهیزند.
3. قرآن کریم از مسلمانان میخواهد که با دخالت رسول
خدا(ص) در امور اجتماعی و پس از اعلام نظر آن حضرت، تردیدی به خود راه
ندهند و همگی اطاعت کنند: (وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا
قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ
أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً
مُبِیناً)[24] «هیچ مرد و زن مؤمنی را در کاری که خدا و رسول حکم کنند،
اراده و اختیاری نیست [که رأی خلافی اظهار نمایند] و هر کس نافرمانی خدا و
رسول کند، قطعاً دچار گمراهی آشکار گردیده است».
در این آیه، مقصود از
«قضای پیامبر»، دخالت آن حضرت در شئون گوناگون زندگی مردم و مسائل مختلف
حکومت است. البته هر چند این مسائل، امور خود مردم است (من امرهم) و خود
مردم حق مشارکت و دخالت دارند؛ ولی وقتی در همین مسائل پیامبر خدا -به
عنوان رهبر دولت اسلامی دخالت کند، جایی برای مداخله دیگران باقی نمیماند و
هیچ کس نباید خود را صاحب اختیار بداند.
4. قرآن مجید پذیرش داوری و
حکمرانی پیامبر را در مشاجرات شرط ایمان دانسته است: (فَلا وَ رَبِّکَ لا
یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا
یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا
تَسْلِیماً)[25] «... به خدایت سوگند، ایمان نمیآورند؛ مگر آنکه تو را در
آنچه بینشان اختلافآمیز است، داور قرار دهند. سپس نسبت به آنچه قضاوت
کردی، در نفس خود هیچ اعتراضی نداشته و از جان و دل تسلیم باشند». صراحت
این آیه در ارتباط شأن قضاوت و داوری پیامبر(ص) با دین، بسیار صریح است؛
زیرا قرآن مجید آن را شرط ایمان دانسته است. در حالی که اگر این مسأله
مطلبی بشری و زمینی بود، ارتباط دادن آن با ایمان، معنا نداشت.
5. (یا
أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ
رَسُولِهِ)[26] «ای کسانی که ایمان آوردهاید! در برابر خدا و پیامبرش [در
هیچ کاری] پیشی مجویید».
6. (ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ مَنْ
حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ)[27]
«اهل مدینه و بادیه نشینان اطرافش نباید هرگز از فرمان پیامبر تخلف کنند».
آیات
متعدد دیگری نیز وجود دارد که نمایانگر شعاع ولایت و رهبری آن حضرت، بر
سراسر زندگی اجتماعی - سیاسی است. بنابراین اگر حکومت پیامبر(ص)، حکومتی
عرفی و غیر الهی بود؛ دیگر نیازی نبود که خداوند مسلمانان را موظف به اطاعت
از آن حضرت در امور اجتماعی خویش کند؛ بلکه مردم بر اساس خواست خود، در
این زمینه تصمیم میگرفتند.
[1] - احزاب (33)، آیه 6.
[2] - ر.ک :
تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 15، ص 46؛ شیخ طوسی، تبیان، ج 8، ص 317؛ تفسیر
ابوالفتوح رازی، ج 15، ص 347؛ زمخشری، کشاف، ج 3، ص 523 و محمد حسین
طباطبایی، المیزان، قم : دفتر انتشارات اسلامی ، 1363 ، ج 16، ص 276.
[3] - مجمع البحرین، فخرالدین طریحی ،تهران ک نشر زمان، 1380 ، ،ص 92، مادهى ولى.
[4] - نگا: طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان، تهران : ناصر خسرو ، 1374 ، ج 4، ص 338.
[5] - مائده (5)، آیه 55.
[6] - طباطبائى، علامه محمدحسین، المیزان، ج 6، ص 14.
[7]
- . براى تفصیل بیشتر درباره مناصب حضرت رسول صلىاللهعلیهوآله و
امامان معصوم علیهمالسلام نک: مرتضى مطهّرى، امامت و رهبرى / همو، ولاءها و
ولایتها / مهدى معینزاده، «وجه انسانمدار؛ رویکرد شیعى»، نقد و نظر،
سال هفتم، ش 27 و 28، (تابستان و پاییز 1380)، ص 446ـ471.
[8] - حشر (59)، آیه 7.
[9] - نساء (4)، آیه 65.
[10] - مائده (5)، آیه 55؛ احزاب (33)، آیه 6 و....
[11] - انفال (8)، آیه 57.
[12] - توبه (9)، آیه 6.
[13] - المیزان، ج 9، ص 155 و 156.
[14] - انفال (8)، آیه 65.
[15] - توبه (9)، آیه 73 .
[16] - همان، آیه 103 .
[17] - انفال (8)، آیه 41.
[18] - همان، آیه 1.
[19] - حشر (59)، آیه 7.
[20] - بحارالانوار ، محمد باقر ، دارالاحیائ التراث العربی ، 1983 ، ج 96، ص 198.
[21] - محمد (47)، آیه 33 .
[22] - المیزان، ج 18، ص 248.
[23] - نساء (4)، آیه 83.
[24] - احزاب (33)، آیه 36.
[25] - نساء (4)، آیه 65.
[26] - حجرات (49)، آیه 1.
[27] - توبه (9)، آیه 120.
( بر گرفته از ، دولت پیامبر اعظم ، علیرضا محمدی )
برخى
در جهت اثبات جدایى دین از سیاست چنین القا مىکنند که قیام امام حسین(ع)
صد در صد دموکراتیک و به خواست مردم انجام گرفته است و با این کار نفى
حاکمیت خداوند را به امام(ع) نسبت مىدهند: «خروج و حرکت سیدالشهدا از
مدینه و مکه به کربلا و به قصد کوفه، بنا به اصرار و دعوت شفاهى و کتبى
انبوه سران و مردم کوفه، براى نجات آنها از ظلم و فساد اموى و عهده دار شدن
زمامدارى و اداره امور آنان بود. دعوتى بود صد در صد مردمى و دموکراتیک
... جنگ و شهادت یا قیام و نهضت امام حسین(ع) و اصحاب او، علاوه بر آن یک
عمل دفاعى صد در صد در حفظ و حیثیت اسلام و جان و ناموسشان بود؛ نشان از
این حقیقت مىداد که خلافت و حکومت از دیدگاه امام و اسلام، نه از آن یزید و
خلفا است، نه از آن خودشان و نه از خدا؛ بلکه از آنِ امت و به انتخاب
خودشان است»بازرگان، مهدى،آخرت و خدا هدف بعثت، تهران، ص43..
واقعیات تاریخى و تحلیل سخنان امام حسین(ع) به خوبى بیانگر الهى - دینى
بودن اقدامات سیاسى امام حسین(ع) و در نتیجه ردّ نظریه طرفداران سکولاریسم
است. جهت تبیین این موضوع و اینکه اقدامات امام حسین(ع) در راستاى چه نوع
حکومتى بود، لازم است به تفاوتهاى مهم حکومت دینى با حکومت سکولار توجه
شود؛ زیرا این دو در امور مهمى نظیر فلسفه و اهداف حکومت، نوع مشروعیت
حکومت، شرایط حاکم اسلامى و ... تفاوتهاى اساسى دارند. از این رو به
اختصار به تبیین دیدگاه آن امام شهید درباره موضوعات یاد شده مىپردازیم: یک. فلسفه و اهداف حکومت
امام حسین(ع) - بر خلاف نظامهاى سکولار و مکاتب سیاسى رایج دنیا - اهداف
حکومت را بسیار فراتر از تأمین رفاه و امنیت دنیوى و معیشتى مردم مىداند.
آن حضرت به هنگام ترک مدینه - و قبل از اینکه مسأله دعوت و یا بیعت کوفیان
مطرح باشد - یکى از اهداف قیام خویش را، اصلاح جامعه اسلامى و انجام فریضه
امر به معروف و نهى از منکر اعلام مىنماید: «انما خرجت لطلبالاِْصْلاحِ فِى امةِ جِدّى، ارید انْ امر بالْمعْروفِ و انْهى عنِ الْمنْکرِ»؛ بحارالانوار .
معناى این انگیزه این است که اگر امام از عدم تشکیل حکومت و نقض عهد مردم
کوفه نیز مطمئن بود - بدون توجه به علم غیب ایشان - دست از خروج و قیام خود
بر نمىداشت؛ چرا که انگیزه اصلى و اولى قیام حضرت، همان احیاى دین بود و
مسأله حکومت و زمامدارى در مراحل بعدى قرار داشت. سیدالشهدا(ع) در سخنرانى
مهمى که در اواخر عمر معاویه در موسم حج و سرزمین منا و با حضور صدها تن از
رجال و شخصیتهاى مذهبى و سیاسى عصر خویش ایراد کرد، اهداف خود را از تلاش
براى به دست گرفتن حکومت چنین ترسیم فرمود: «اللهم
انک تعلم انه لم یکن ما کان منّا تنافساً فى سلطان و لا التماساً فى فضول
الحطام و لکن لنزى المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فى بلادک و یأمن
المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سننک و احکامک»؛ تحف العقول، ص243..
آن حضرت پس از بیان این نکته که نه به دنبال سلطنت و ریاست بر مردم هستم و
نه در پى رسیدن به ثروت و مال دنیا، اهداف خود را چنین تعیین مىکند: 1.
آشکار کردن نشانههاى دین الهى، 2. اصلاح در روى زمین، 3. ایجاد امنیت براى
بندگان مظلوم، 4. عمل کردن به واجبات، سنتها و احکام و قوانین الهىسید جواد ورعى، حکومت دین از دیدگاه امام حسین(ع)، (مجموعه مقالات همایش امام حسین(ع«، ص288.. حضرت اباعبداللَّه(ع) در گفت و گویى که با فرزدق در مسیر مکّه به کوفه، در منزل صفاح دارد، مىفرماید: «یا
فرزدق! ان هولاء قوم لزموا طاعة الشیطان و ترکوا اطاعة الرحمن و اظهروا
الفساد فى الارض، و ابطلوا الحدود و شربوا الخمور و استأثروا فى اموال
الفقرا و المساکین و انا اولى من قام بنصرة دین اللَّه و اعزاز شرعه و
الجهاد فى سبیله لتکون کلمة اللَّه هى العلیاء»؛ موسوعه کلمات امام حسین(ع)، ص 336..
در این قسمت امام(ع) امویان را به عنوان نخستین سکولارهاى واقعى در درون
جامعه اسلامى - که در اندیشه کنار نهادن دین الهى هستند - معرفى مىکند و
هدف خویش را مقابله با آنان و برپایى دین الهى مىداند. آن حضرت به روشنى
فلسفه حکومت را «برترى کلمة اللَّه» بیان مىنماید و روشن است که بر پایى
دین اسلام به صورت کامل، سعادت دنیوى و اخروى افراد را تضمین خواهد نمود. دو. مشروعیت الهى حکومت
بررسى سخنان امام حسین(ع) ثابت مىکند که مشروعیت حکومت، فقط الهى است و
حکومتى مشروع است که فقها از طرف خداوند منصوب باشند و رأى و بیعت مردم هیچ
گونه تأثیرى در مشروعیت حکومت ندارد - هر چند تأثیر آن در کارآمدى حکومت
حائز اهمیت است - آن گونه که افراد ناآگاه و فریفته مکاتب سیاسى غرب و یا
مغرض از سکولار بودن حکومت - حتى در زمان حضور امام معصوم(ع) - سخن
مىگویند و در صددند تا جنبه الهى و آسمانى حکومت را به هر نحوى انکار
نمایند! امام(ع) به فرماندار مدینه - که درخواست بیعت از آن حضرت براى یزید
داشت - فرمود: «ایهاالامیر!
انا اهل بیت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائکة و محلّ الرحمة و بنا
فتح اللَّه و بنا یختم و یزید رجل فاسق شارب الخمر و قاتل النفس المحرمة
معلن بالفسق و مثلى لایبایع مثله»؛ بحارالانوار، ج44، ص325..
در این جمله امام حسین(ع) - ضمن برشمردن دلایل مشروعیت خویش براى حکومت بر
جامعه اسلامى - به دلایل نامشروع بودن حکومت یزید اشاره مىکند که به سبب
فقدان نصب الهى، نه تنها هیچ گونه مشروعیتى براى تصدى و رهبرى جامعه اسلامى
ندارد؛ بلکه به دلیل ارتکاب محارم الهى و نادیده گرفتن حدود الهى، حتى هیچ
مصلحتى در بیعت با او وجود ندارد. عدم بیعت امام حسین(ع) با یزید - با
اینکه اکثریت مردم او را پذیرفته بودند - و قیام علیه یزید، به خوبى دلالت
بر لزوم مشروعیت الهى حاکم و همبستگى «دین و سیاست» و ردّ نظریه سکولاریسم
دارد. هر چند حتى اگر آن حضرت(ع) قیام نمىکردند، باز هم عدم بیعت با یزید
به تنهایى بر این موضوع دلالت داشت. امام حسین(ع) در روایات متعدد، بر
انتقال مشروعیت حکومت از طریق وحى و پیامبر(ص) به ائمه(ع) و خودش تأکید
مىکند: «ان مجارى الاُْمُوروالاَْحْکام عَلى اَیْدى الْعلَماء باللَّه الأمناء عَلى حَلاله وَ حَرامه»؛ همان، ص 278..
نکته روشن در این روایت این است که نه تنها امام(ع) مردم را متولّى
زمامدارى و حکومت ندانسته؛ بلکه حق حاکمیت را به عهده علما - و به طور
متیقن خود ائمه - نهاده است.قدردانى قراملکى، محمد حسن، سکولاریسم در مسیحیت و اسلام، ص317.
وقتى ابن زبیر از بیعت امام(ع) با یزید سؤال کرد، آن حضرت ضمن پاسخ منفى،
علّت آن را انتقال حق حاکمیت جامعه اسلامى به خودش، بعد از شهادت امام
حسن(ع) ذکر مىکند: «انى لا أبایع له ابداً لان الامر انما کان لى من بعد اخى الحسن»؛ موسوعه کلمات امام حسین(ع)، ص278..
امام همچنین در نامه به مردم بصره نوشت: «ما خاندان و اولیا و اوصیا و
وارثان او (پیامبر(ص« و سزاوارترین مردم به جانشینى او هستیم که دیگران بر
ما سبقت جستند و ما تسلیم شدیم. تفرقه نخواستیم و به وحدت پاسخ دادیم. این
در حالى بود که مىدانستیم ما بر امر ولایت از متولیان آن شایستهتریم»همان، ص315.. و یا در نامهاى به اشراف کوفه مىنویسد: «انّى احقّ بهذالامر لقرابتى من رسول اللَّه(ص)»؛ همان، ص377.. سه. شرایط حاکم اسلامى
از دیدگاه امام حسین(ع) فلسفه و هدف حکومت، حاکمیت احکام و قوانین دینى
است تا در پرتو آن سعادت دنیا و آخرت مردم تأمین گردد، و مشروعیت آن فقط به
نصب الهى است. در این صورت بدیهى است که باید حاکم آن از شرایط ویژهاى
برخوردار باشد: 1. علم به احکام الهى یکى از محورهاى مخالفت امام حسین(ع) با خلفا همین نکته بود. آن حضرت در یک گفت و گو خطاب به خلیفه دوم اظهار داشت: «صرت الحاکم علیهم بکتاب نزل فیهم لا تعرف معجمه و لا تدرى تأویله الاّ سماع الا ذان»؛ همان، ص117.
؛ «تو بر آنان حاکم شدى، آن هم حکومت با کتابى که در خاندان محمّد(ص) فرود
آمد و تو از نکات سربسته و تأویل آن جز شنیدن به گوشها چیزى نمىدانى».
آن حضرت در جمع رجال و شخصیتهاى مذهبى و سیاسى در سرزمین منا نیز فرمود:
«امور باید به دست «عالمان باللَّه» باشد که امین حلال و حرام خدا هستند و
در زمان حضور مصداق بارز آن امام معصوم(ع) است». 2. عامل به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) امام در نامه خود به کوفیان در این زمینه مىفرماید: «فلعمرى ماالامام الا العامل باالکتاب، و الآخذ بالقسط، و الدائن بالحق، و الحابس نفسه على ذات اللَّه»؛ موسوعه کلمات امام حسین(ع)، ص 313. که دلالت صریح بر «عمل به قرآن» و «وقف خود در راه خدا» به عنوان شرایط حاکم دارد. 3. بر پا کننده عدالت
از دیدگاه امام حسین(ع) عدالت و اقامه آن، از شرایط و وظایف بسیار مهم
براى حاکم اسلامى است؛ چنان که در نامه خویش به کوفیان مىفرماید: «والاخذ بالقسط»
و یا در موارد متعدد دیگرى یکى از دلایل عدم مشروعیت خلفا و حاکمان اموى
را فقدان این موضوع مىداند. بنابراین از دیدگاه امام حسین(ع) و فرهنگ
عاشورا، دین با سیاست پیوندى عمیق و ناگسستنى دارد و اهداف و فلسفه
حکومتها، مشروعیت و شرایط حاکم و زمامدار، کارکرد و کار ویژههاى دولت،
همه باید بر اساس احکام و آموزههاى الهى و در راستاى تحقق آن و تأمین
سعادت دنیوى و اخروى بشر باشد.