سیاست علی (ع)، عین دیانت او است. سیاست او، از تعالیم اسلام سرچشمه میگیرد. این نوع سیاست، با سیاستهای منفور جهان هیچگونه قابل مقایسه نیست. در مسئله وحدت دین و سیاست در اسلام، اختلاف اساسی اسلام با فلسفه سیاسی غرب آشکار میشود. در نظام سیاسی اسلام، اخلاق نه تنها از سیاست جدا نیست، بلکه سیاست اسلامی بر فلسفه اخلاق استوار است. سیاست در غرب، برای کسب قدرت است. تجمع همه قدرتها نیز در یک شخص، قدرت دادگری و انصاف را از او میستاند. به قول لرد اکتون، مورخ معروف انگلیسی: «قدرت، فاسد کننده است یا قدرت مطلق، فساد مطلق میآورد؛ زیرا در این منطق، قدرت یعنی حق». به تعبیر دیگر: «حق، در لوله تانک است». لذا، قدرت هم ذاتاً، خبیث و ناپاک معرفی شده است.
در اسلام، سیاست برای کسب قدرت نیست. در اسلام قدرت وسیلهای برای احقاق حق، گسترش دادگری و از بین بردن ظلم و فساد به شمار میرود. هدف، خدمت به مردم و آشناکردن آنان با فضایل و کمالات انسانی است. و لذا، هیچ وقت مرد سیاست در اسلام در معرض این خطر قرار نمیگیرد، که به شر روی آورد و خویشتن را به گناه و پلیدیها آلوده سازد.
به عبارت دیگر، سؤال اینکه: «هدف وسیله را مباح میکند یا نه»، سئوالی نیست که بتوان جدا و بیرون از اعتبارات یک مکتب بدان پاسخ گفت. اسلام از مکاتبی است که خود معین میکند که برای وصول به هدف، چه وسایلی را میپسندد و کدام وسایل را مجاز نمیشمارد. در نظام اسلام، معقول نیست روشهایی برای تامین هدف برگزیده شود، که با اهداف اسلام تناقص داشته باشد. به طور مثال، اسلام که اموری همچون: تقوا، طهارت نفس، عدالت و پرهیز از مکر و فریب را در صدر اهداف خود قرار میدهد، درست نیست که در عین حال، هر روشی را برای رسیدن به این اهداف تجویز کند. و لذا، سیاست اسلام مبتنی بر اصول و ارزشهای دینی و اخلاقی است؛ به طوری که پیامبر اسلام (ص) خود عملاً در همه حال، نمونه فضایل اخلاقی بودند و هرگز بر خلاف شرف انسانی و اصول اخلاقی قدمی برنداشتند.
سوگمندانه، پس از وفات رسول اکرم (ص) در جامعهی اسلامی، «سیاست جدیدی» پایهگذاری شد. به مقتضای اصل: «هر حقیقت به میزانی که متعالیتر است، سقوط و انحراف در آن خطرناکتر و زیانآورتر است، «سکه قلب» سیاست به اصطلاح اسلامی نیز برای جامعه اسلامی، بسیار خطرناکتر گردید. بدین ترتیب، سیاست مقدس اسلامی خیلی ساده و سریع به یک سیاست فریبنده و خطرناک تبدیل شد. در نتیجه، نبوّت و امامت، به سلطنت تبدیل شدند. و همین امر، باعث گردید تا تمدن اسلامی نیز«قدرت معنوی» خود را از دست بدهد.
این سیاست جدید که کاملاً با معیارهای اسلامی مخالف بود، به سیاستمداران اجازه میداد که در راه تحقق آمال سیاسی خود، از هر وسیلهای استفاده کنند. پایهگذار این سیاست در جامعه اسلامی کسانی بودند که خلافت را از مسیر اصلی خود منحرف ساخته و برای تحکیم موفقیت خود، از هرنوع وسایل استفاده کردند.